چکیده:
ایدئولوژی های جدید یا تجددی مطابق درکی که اکنون تقریبا بین اهل نظر اجماعی است جایگزین ادیان سنتی بوده و دیانت های دنیا گرا می باشند. با این حال این دیانت های دنیایی در قیاس با دیانت های که تلاش داشته و دارند تا جایگزین آن ها شوند از جهات متعددی دچار مشکل و نقصان و دشواری اند. از مهم ترین این نقص ها و دشواری ها عدم توانایی این ایدئولوژی ها در ایجاد جنبش های اجتماعی، بسیج سیاسی مردم، نفوذ گسترده، جاگیر و پایدار در میان آن ها، جلب همکاری شان و به ویژه ترغیب انسان ها به فداکاری، ایثار و جانفشانی است. اما از این حیث در میان تمامی ایدئولوژی های تجددی یک استثناء هم وجود دارد. با این که در قیاس با ادیان، ملی گرایی همچنان در رتبه پایین تر قرار دارد وبخش مهمی از توانایی و قوت خود در ایجاد حبس های اجتماعی و نفوذ میان مردم، بسیج آن ها، ترغیب شان به فداکاری، گذشت و جانفشانی را وام دارآن هاست، اما به هر حال تفاوت این ایدئولوژی در جهات مورد بحث با سایر ایدئولوژی های دنیا گرایانه کاملا برجسته تا حد استثنا می باشد. بر پایه همین ویژگی هاست که از قوت ملی گرایی در ایجاد جنبش های اجتماعی و تأثیر تاریخی در قیاس با سایر ایدئولوژی های تجددی سخن گفته می شود. این مقاله با بررسی ویژگی های ایدئولوژی های ملی گرا استدلال می کند یک چنین تصوری در باب ایدئولوژی ملی گرایی علی رغم این حقیقت، به خطا واشتباه شکل گرفته است. از این رو به جای آن که برله ((قوت ملی گرایی)) استدلال کند بر علیه آن و برله آن چه((ضعف ملی گرایی)) خوانده شده به اقامه برهان می پردازد.
خلاصه ماشینی:
با اینکه در قیاس با ادیان، ملیگرایی همچنان در رتبه پایینتر قرار دارد و بخش مهمی از توانایی و قوت خود در ایجاد حبسهای اجتماعی و نفوذ میان مردم، بسیج آنها، ترغیبشان به فداکاری، گذشت و جانفشانی را وامدار آنهاست، اما به هر حال تفاوت این ایدئولوژی در جهات مورد بحث با سایر ایدئولوژیهای دنیاگرایانه کاملا برجسته تا حد استثنا میباشد.
با اینکه ملیگرایی، در قیاس با ادیان، همچنان در رتبه پایینتر قرار دارد و بخش مهمی از توانایی و قوت خود را در ایجاد جنبشهای اجتماعی و نفوذ در میان مردم، بسیج آنها، ترغیبشان به فداکاری، گذشت و جانفشانی وامدار ادیان است، اما به هر حال تفاوت این ایدئولوژی در جهات ورد بحث با سایر ایدئولوژیهای دنیاگرایانه کاملا برجسته تا حدی استثنایی میباشد.
ممکن است اینطور تصور شود که چون امکان ارائه تفسیرها یا قرائتهای مختلف از هر ایدئولوژیی وجود دارد مشکل مورد بحث خاص ایدئولوژی ملیگرایی نیست.
گیلبرت از این جهت که ملیگرایی را احساس، عمل، آموزه یا سیاست و برنامه بدانیم چهار نوع ملیگرایی مشخص ساخته است(گیلبرت، 1998:4-5)واما هم او به اعتبار اینکه جنبش ملیگرایی چه اصلی را برای توجیه خود و ضرورت تشکیل یک دولت ملی به کار میگیرد بیش از یک دوجین ملیگرایی تشخیص داده است که عملا از ابتدای شکلگیری جنبشهای ملیگرا در قرن نوزدهم میلادی تاکنون دیده شده است.
اما مسئلهای که ملیگراها خود را مشغول آن نمیسازند، این است که وجود چنین شباهتهایی میان مردم چگونه و چرا به معنای ضرورت استقلال و تشکیل حکومت ملی یا حتی مطلوبیت استقلال و حکومت ملی برای این گروههای مورد بحث گرفته میشود.