چکیده:
در مقاله ی حاضر، پس از مرور انواع کانونی سازی روایی و ابزارهای کلامی آن از نظر روایت پژوهان سنتی، با رده-شناسی تازه ای از اقسام کانونی سازی تحت عنوان «کانونی سازی فرضی» نیز آشنا خواهیم شد. منظور از کانونی سازی فرضی، امکان دریافت تجربه ای ادراکی مفهومی است از موضعی که کانونی ساز هرگز در آن حضور نداشته است. توصیف (و سپس تبیین) این نوع کانونی سازی نیازمند بهره گیری از دیدگاه های زبان شناختی و فلسفی ای است که یا پس از روایت شناسی ساختارگرا مطرح شده اند، یا بیرون از دیدرس روایت پژوهان سنتی مانده اند. در این میان، دیدگاه-هایی که به طور ویژه مورد توجه نگارنده خواهند بود، یکی معنی شناسی جهان های ممکن است و دیگری معنی شناسی مفهومی. این دو چارچوب نظری در کنار یکدیگر زمینه ی مناسب را برای سنجش ارزش مفهومی داستان در جایی ورای تحلیل های صوری روایت شناسان ساختارگرا و معنی شناسان منطقی فراهم خواهند کرد. در نتیجه، پژوهش حاضر پس از شناسایی علائم زبانی انواع متعارف کانونی سازی در نمونه داستان های فارسی، سرانجام با تکیه بر وجوه مجازی این مفهوم، به معنی شناسی ابعاد مبهمی از گفتمان روایی خواهد پرداخت که ذاتا به تحلیل های صوری یا منطقی روایت شناسان ساختارگرا تن نمی دهند.
خلاصه ماشینی:
"جالب اینکه گاهی هم ازترکیب این دو گونه،نوع سومی از کانونیسازی فرضی آشکار حاصل میشود کهمیتوان آن را«نیمه پررنگ»(یا«نیمه کمرنگ»)نامید و آن،هنگامی است که بادرونهگیری یک داستان در داستانی دیگر،حتی وجود کانونی ساز فرضی پررنگ نیزهمچون جایگاه مجازی او به پرسش گرفته میشود و با تکرار این فرایند،هر چه بیشتررنگ میبازد؛چنانکه در نمونۀ زیر: [ماجرای آشنایی هاله و مازیار به روایت مازیار:]اگر با آن حال خراب از روزنامه نزدهبودم بیرون،محال بود وقتی سر تقاطع جردن و مدرس،به دختری پشت فرمانماشینی که جلوم ترمز زد و شیشه را پایین کشید و گفت:«آقا چهار پنج ساعت وقتمفت دارید برای یک خانم محترم؟»جواب مثبت بدهم و بنشینم توی ماشین(شهسواری،1388:43).
به همیناعتبار،پاره روایت زیر را میتوان آمیزهای از وجوه کانونیسازی بیرونی،درونی وفرضی دانست(هر یک از عبارتهای افزوده،در وصف جملۀ پیش از خود آمدهاست): [رابرت]با دو دستش فک پایینش را گرفت و روی فک بالا فشرد[راوی-کانونی سازبیرونی]که مبادا با شکم خالی عق بزند[رابرت 1-کانونی ساز/تک گویندۀ درونی]ولی این حالت زود گذشت و رابرت فکر کرد از کجا معلوم شارلوت دوباره به او امیدنبسته؟[شارلوت(که هیچ معلوم نیست دوباره به رابرت دل بسته باشد)-کانونی سازفرضی آشکار]در بحثهای بیربط زبانشناسی که کار اصلی رابرت بود هرکسی را،حتی شارلوت را نیز ممکن است خسته کرده باشد و حال که[شارلوت]شنیده او[یعنی رابرت]در حاشیۀ کار یکنواخت و خستهکننده،دنیای تازهای را میبیند،میخواهد در وجود رابرت قدیمی رابرت دیگری را کشف کند."