چکیده:
مکتب ادبیات تطبیقی فرانسه با تأکید بر تفاوت های زبانی و ملی بیشتردر تلاش بوده است تا تأثیر ادبیات یک کشور را بر ادبیات کشور دیگر در بستری تاریخی مورد بررسی قرار دهد. از سوی دیگر، مکتب امریکایی ، با تغییر نگرش به سؤالات اصلی این حوزه کوشیده است دامنه مطالعات را از حوزه ادبیات صرف به دیگر حوزه های فکری بکشاند و مجال بیشتری را برای پژوهش های سنجشی فراهم آورد. مطالعه حاضر در صدد است تا ضمن بررسی محدودیت های مکتب فرانسه نشان دهد چگونه با تلفیق معیارهای نقد کهن الگویی و قابلیت های مکتب ادبیات تطبیقی آمریکایی می توان دو حوزۀ نقد و ادبیات تطبیقی را (اگر بتوان آنها را دو حوزۀ متفاوت نامید) وارد تعاملی کارآمد و سازنده کرد. این نوع بررسی های بین رشته ای می تواند از کاستی های احتمالی پژوهش های تک ساحتی بکاهد و قابلیت های اشکال مختلف کهن الگو را در این نوع مطالعات نشان دهد. به منظور ارائه مدلی عملی ، مقاله سپس با تمرکز بر کهن الگوی سایه به بررسی تطبیقی بخشی از دو حماسۀ بیوولف و گیلگمش می پردازد. در پایان نیز کهن الگوی سفر قهرمان به عنوان نمونه ای از کهن الگوهای ساختاری به اختصار مورد بحث و نقد قرار می گیرد.
خلاصه ماشینی:
"این پژوهش درصدد است تا ضمن بررسی محدودیتهای مکتب فرانسه،نشاندهد چگونه با تلفیق معیارهای نقد کهن الگویی و قابلیتهای مکتب ادبیات تطبیقیآمریکایی میتوان دو حوزۀ نقد و ادبیات تطبیقی را-اگر بتوان آنها را دو حوزۀمتفاوت نامید-وارد تعاملی کارآمد و سازنده کرد؛تعاملی که ضمن تلاش برای رفعکاستیهای حوزهای خاص،سعی دارد با استفاده از دامنۀ شمول بالای مضمونکهن الگو،ادبیات را با دیگر حوزههای تفکر بشری پیوند دهد.
چگونه پژوهشگر ادبیات تطبیقی میتواند اطمینان پیدا کند که مستنداتتاریخی در ادعاهایشان،مبنی بر پیوند تاریخی بین افراد یا فرهنگها،راه را به خطانرفتهاند؟آیا سنجشگر ادبدان به تنهایی میتواند بر درستی چنین روابطی صحهبگذارد؟آیا کشف خطاهای احتمالی در این نوع اسناد تاریخی-که البته بعید هم به نظرنمیرسد-شالودۀ مطالعات تطبیقی را ناپایدار نمیکند؟آیا با فرض وجود مدارکمستدل تاریخی،نمیتوان تصور کرد که نویسندۀ اثر از منبع دیگری با ویژگیهایمشابه در نوشتن اثرش الهام گرفته باشد؟آیا امکان ندارد هر دو اثر مورد مطالعه ازمنبع مشترکی که اکنون دسترسی به آن امکانپذیر نیست تأثیر پذیرفته باشند؟آیامیتوان همواره منتظر ماند تا خود نویسنده با صراحت به وجود این ارتباط اذعان کند؟حال به فرض تصریح نویسنده به وجود این نوع ارتباط،چگونه میتوان میزان اینتأثیرپذیری را مشخص کرد؟آیا نویسنده غیر از آنچه آشکارا به آن اذعان داشته است،در کتابش از اثر یا آثار دیگران متأثر نبوده است؟سؤالاتی از این دست باعث میشودچنین مطالعاتی اغلب بسیار سخت،غیرقابل اعتماد و گاه حتی ناممکن شود.
sretirW rof erutcurtS cihtyM:yenruoJ s,retirW ehT &%01415AQNG014G% توالی مراحل داستان است،وی رعایت دقیق تمام موارد یاد شده را به ترتیب مذکوربرای نویسنده ضروری نمیداند و در این باره میگوید: شاید طی طراحی[سفر]متوجه شوید که صحنۀ خاصی با کارکرد یکی از مراحلدوازدهگانه هماهنگ است؛اما طبق الگوی سفر قهرمان در جایی که«غلط»مینماید،قرار گرفته است."