چکیده:
سرزمین زیبا و اصیل هندوستان همواره مهد و پرورشگاه شاعران پارسیگوی در درازای قرون و اعصار بوده است.نظیری نیشابوری یکی از صدها شاعر ایرانی است که کرامت و ادبپروری عبدالرحیم خان ملقب به خان خانان او را به عنوان نخستین شاعر ایرانی به دربار او در خطه ی «شکرشکنان قند پارسی» کشاند و از سال 992 هـ.ق که بدو پیوست تا سال 1021 که درگجرات در گذشت، به مدت حدود سی و یک سال مقیم هند بود و بزرگان و نیکوکاران آن سرزمین شاعرپرور را ستود و به عنوان یک مسلمان متعهد و شیعه ی دوازده امامی و عاشق صادق ذات حق و پاک باخته ی راه شریعت در آن دیار زیست. اما سال های دوری از وطن و زادگاهش، شهر نیشابور و خراسان، همواره او را به یاد آنجاها میانداخت که انعکاس این هجرت در اشتیاق به دیدار آن دیار همواره در اشعارش متجلی است. توصیفات نظیری از شهر باستانی و تاریخی نیشابور و نیز خراسان بزرگ، شنیدنی است که گاه نیشابور را «کان خوش نمک» میخواند و وقتی به دلیل این که آنجا مدفن عطار نیشابوری است بدانجا «گل عطار» خطاب میکند و زمانی از «فیروزه خطان» نیشابوری دم میزند و در دیگر زمان به یاد «سرای مادر و قبر پدر» در نیشابور میافتد تا در آنجا «مقام گیرد».اطلاعات ذی قیمتی که نظیری از زادگاهش نیشابور و هم خراسان به دست میدهد، شنیدنی و در خور توجه است. در این مقاله به مدد توصیف ابیات وی، گوشههایی از این تعلقات را بررسی میکنیم. باشد که در پژوهش های مربوط به شناخت بیشتر نظیری نیشابوری، رهنمون پژوهشگران باشد.
خلاصه ماشینی:
"» گجـرات را به عزم خراسان کنم وداع بت چهـــرگان هنـد به هلمــن درآورم سوی عراق و فارس زآثار طبع خویش خلـــدی زنظــــم و نثر مزین درآورم چندی به هم نبــردی خاقانی و مجیر غوغـا به شیـــروان و به ارمـن درآورم ابـــدال وش نظیـری اعجـاز شیوهام بهمـــن به ثور و ثور به بهمن در آورم غوغای درون برای وصال وطن در سرای غربت و هم غلیان وجوش و خروش عاطفه و درد هجران گاهی نظیری را به یاد سرای مادر و قبر پدر میاندازد و فریاد دلتنگی و ناله و فغان بر میآورد که: دل تشنـه است کان نشابور میروم تا آب و رنگ رفته به معدن درآورم گیرم ســـرای مادر و قبر پدر مقام آرامشــان به مأمن ومسکن درآورم (همان: 450) نظیری بار هجران و غم دوری از وطن را بسیار به سختی تحمل میکند و از حبل المتین استعانت میجوید تا بار هجرش نقصان یابد: فلک غنیمت عمرم برون برد همه شب بدان کمنـد کـه در روزنـــم بتابد ماه قضا به وقت خوشم کرد آن ستم که نکرد خزان به سایه ی بید و صبا به برگ گیاه کجاست جذبه ی حبل المتین توفیقی کـه تـار طاقتم از بار هجـر شد کوتاه به سیر مروه و طـوف مدینـه مشتاقم کجـاست جـاذبهیی یا رسول و اشوقاه دلم زهند و سمومش نگر گداخته شد در آرزوی نشـابـورم و شمــال هـراة (همان: 476) خاک متبرک و عالم پرور نیشابور، زادگاه نظیری، نیز یکی از انگیزههایی است که او را به سوی خود میکشد و از شهر تاریخی نیشابور تنها به نشانی از خاک پای عطار نیشابوری قانع میگردد و حتی به خزانی از گلستان نیشابور هم دل خوش میکند."