چکیده:
سهروردی در آثار و مکتوبات متعدد خویش، درباره ی سعادت بحث کرده و همین امر مبین اهمیت فراوان این مساله در دیدگاه اوست. شیخ اشراق تنها به بیان یک تعریف از سعادت اکتفا کرده است و سعادت را در برخی از مکتوباتش به دو قسم سرمدی (آن جهانی) و مجازی (این جهانی) و در برخی دیگر از آثارش به دو قسم ابدی و غیر ابدی تقسیم کرده است. او هم چنین بر این باور است که میان نور و سعادت رابطه ی وثیقی وجود دارد و سعادت را امری مشکک می داند. او گرچه به ظاهر ملاک های متعددی برای سعادت عظمی ارائه داده است، می توان این دیدگاه های به ظاهر متعارض را با یک دیگر جمع کرد. او هم چنین برخلاف ارسطو و سعادت گروان جسمانی، بر این باور است که امکان دست یابی به سعادت عظمی در این دنیا وجود ندارد.
Suhrawadi has discussed happiness in his various works and it shows its importance in his view. He gives only one definition for happiness. In some of his works he has divided happiness into two kinds: eternal (concerning hereafter) and virtual (concerning this world). In some of his other works he has divided it into eternal and non- eternal. He believes in a strong relationship between light and happiness according to which he sees happiness as an analogical reality. He gives different criteria for the ultimate happiness. Although these criteria seem to be in contradiction to each other but we can find a consistent interpretation of them. Contrary to Aristotle and those who seek corporeal happiness، he says that it is impossible to reach ultimate happiness in this corporeal world.
خلاصه ماشینی:
"شیخ اشراق در بحث خیر و شر، در پاسخ بدین شبهه که اکثر مردم به خاطر تبعیـت از شهوات ، غضب و جهل مرتکب گناه می گردند و به خاطر ارتکاب گناه باید در قیامت مجازات گردند، پس بیشتر مردم شقی هستند و افراد سعید از حیث کمیـت ، کمتـر از افـراد شـقی هستند و این امر به معنای غلبه ی شر بر خیر است ، مسأله ی ذومراتب بودن سعادت در دنیا و آخرت را به صورت دقیق و واضح توضیح می دهد و می گوید: مردم در دنیا از جهت دست یابی به سعادت دنیوی به سه دسته تقسیم مـی شـوند کـه عبارت اند از: ١.
٤. اتصال عقلی به عقل فعال : شیخ اشراق در کتـاب نفـیس التلویحـات ، ایـن پرسش بنیادی را مطرح می کند که معنای اتصال و اتحاد نفوس با یک دیگر و با عقـل فعـال چیست ؟ او بعد از طرح این پرسش ، بدان چنین پاسخ می دهد: انسان مادامی که در اسارت عالم طبیعت است و نفس او در قفس بدن گرفتار اسـت ، از فهم بسیاری از حقایق عالم هستی قاصر و ناتوان است و تـن بـسان حجـابی سـترگ ، مـانع دریافت بسیاری از حقایق می گردد، اما اگر نفوس انـسانی از قفـس ابـدان رهـا گردنـد و بـا یک دیگر اتصال یابند، این مانع سترگ زایل می گردد."