چکیده:
صدرالمتالهین اولین کسی بود که بر اساس مبانی حکمت متعالیه توانست معاد جسمانی را تبیین عقلانی کند. طبق مبانی صدرایی، بدنی که بالذات تحت تدبیر نفس قرار دارد، یعنی بدن ما، نه این بدن متعین دنیوی، عنصری از شوون و بلکه نماد مرتبه ی نازله نفس است و عمل نفس در عالم واقع، به واسطه ی بدن صورت می گیرد. بنابراین بدن آلتی مستقل و بیگانه از نفس نیست، بلکه متجلی نفس است. بر این اساس، بدن در ارتکاب عمل، هم نقش مباشر را دارد و هم مسبب پیدایش عمل است و به همین دلیل، در آخرت، مستحق عذاب و پاداش می شود. طبق نظریه ی صدرا، بدن اخروی برآمده از خلاقیت قوه ی خیال است. یکی از مخالفان معاد صدرایی آقا علی مدرس است که بر اساس مبانی صدرایی، معتقد است که نفس در بدن و اجزایش ودایعی به جای می گذارد؛ بنابراین پس از مرگ، اجزا به سمت تشکیل بدن کاملی حرکت می کنند و این بدن در آخرت، دوباره به نفس ملحق می شود. وی معاد جسمانی را به معنای تعلق دوباره ی بدن دنیوی به نفس می داند.
Corporeal resurrection has been one of the challenges between theologians and philosophers. We can say that in Islamic philosophy، Mulla Sadra was the first one who could rationally demonstrate corporeal resurrection. He argued that human body is the lowest degree of the self disclosure of his soul. The soul''s actions are performed through the body. So the body is not independent of the soul and has a causal role in the action and therefore it is responsible for the action and is worth of punishment and reward in the hereafter. According to Mulla Sadra، this body is made by the imaginary act of the soul. One of the followers of Mulla Sadra who does not accept Mulla Sadra''s view on corporeal resurrection is Mulla Ali Zunuzi (Aqa Ali Mudarres). He holds، on fundamentals of Sadra''s philosophy، that some effects of the soul remain in the relevant body and in its parts. These effects cause these parts to move and to constitute a perfect body. This body will join again to the soul in hereafter life. So، for Zunuzi، corporeal resurrection means re-joining of the immortal and worldly body to the soul. In this paper we will compare these two views with each other and conclude that Mulla Sadra''s theory possesses p0hilogophicaly more internal consistency.
خلاصه ماشینی:
"حکیم زنوزی برای حفظ تفاوت آخرت و برزخ ، بدن اخروی را عینا همان بـدن دنیـوی می داند، البته نه از باب اعاده ی معدوم ، که برخـی متکلمـان مـی پنداشـتند و نـه از طریـق بازگشت دوباره ی نفس به بدن دنیوی از جایگاه روحانی و مجدد خویش ، که مستلزم محذور تناسخ است ، بلکه به این صورت که ذرات بدن باقی مانده پس از مفارقت روح ، در اثر حرکت جوهری و تحولات وجودی ذاتی ، به درجه ای از کمال می رسد که شایسته ی اتحاد و اتـصال با نفس می گردد، بی آن که نفس از جایگاه خویش فرود آیـد و بـه آن تعلـق یابـد.
آقاعلی معتقد است که در اثر تعاکس ایجابی و اعدادی نفس و بدن در دوران حیات دنیوی ، آثاری از نفس در اجزا و عناصر بدن به ودیعه گذاشته می شود که موجب می گردد این اجزا بعد از مرگ ، حرکت کنند و بدن کاملی تشکیل دهند تا در قیامت ، به نفس خود بپیوندند؛ اما این مطلب هم نمی تواند صحیح باشد، به دلیل آن که تعاکس ایجابی و اعدادی تا زمانی وجود دارد که بین نفس و بدن دنیوی اتحاد ذاتی برقرار باشد؛ اما چنان که بیان شد، در اثر موت و در عالم برزخ ، این اتحاد از بین می رود؛ لذا رابطه ی متعاکس باقی نمی ماند؛ زیرا اگر بگوییم رابطه ی متعاکس نفس و بدن دنیوی برقرار است ، یعنی هنوز موتی واقع نشده است ."