خلاصه ماشینی:
"در کل شاگرد خوبی هم نبودم، بلکه شاگرد بسیار متوسط،حتی میگویم یک کمی پایینتر از متوسط بودم؛ولی نمیدانم؛هندسهام خوب بود،و همیشه فکر میکردم چون هندسه کاملا یونانی است،از همان موقع خود این علاقهای بود به فلسفههای یونان،ولی بالاخره شاید به همین دلیل که همه میخواستند رشتههای کاربردی یا معروف مورد توجه زمانه را بخوانند،شاید یک عنادی در من به وجود آمد که چیزهایی را که اصلا توجه به آن نمیشود بیشتر مورد توجه قرار دهم.
فقط میگفت راجع به افلاطون این نوشته شده،معرفی میکرد،یک معلم دیگر مثلا معلم تاریخ که درسی را تدریس میکردند الزاما خود آن درس را امتحان نمی گرفتند،مثلا یک نفر میآمد،تخصص خودش را شرح میداد بعد اصلا سؤال از آن نمیداد،یعنی یک جوری خیلی خاص بود.
در سوربن میشنیدیم که در قسمتی از جدا از سوربن توی همان ساختمان بخشی بود به اسم مطالعات تکمیلی،مطالعات عالی،آنجا میشنیدم که کربن راجع به فلاسفۀ ایران صحبت میکند،ولی واقعیت را بخواهم خدمت شما عرض کنم،خود را از آن بحثها بینیاز میدانستم،برای اینکه فکر میکردم باید فلاسفۀ جدید را بخوانم،ولی وقتی که کارشناسی ارشدم تمام شد، برای دکتری به من گفتند که برای ثبتنام و اینها،باید بروی با آنها مشورت بکنی.
الآن در شرایط فعلی،شما باید بشناسید،انتقاد کنید،آگاه بشوید،ولی اینکه به صورت سطحیتر؛ مثلا من دیدم اگر هگل را تدریس نکنیم،هگل از راه روزنامه و غیره به صورت خیلی مبتذلی رایج میشود،حالا من نمیخواهم این موضوع را اینجا عنوان بکنم،ولی نقدی هم که به کتاب افکار هگل من وارد شد نقد روزنامهای است و ربطی به هگل ندارد."