خلاصه ماشینی:
"»تکگویی درونی «جارچی فریاد زد:یک اژدها!یک اژدهای واقعی!او راست میگوید مردم!»(همان:8)گفتوگو همچنین مراد در پایان داستان بازنویسی شده نمیمیرد،در حالی که در متن اصلی بلافاصله به جزای عمل خود میرسد و به نظر میرسد کهاین تغییرات آگاهانه و با توجه به مخاطبین صورت گرفته است.
6-طرح طرح در متن بازنوشته با یکسری تغییرات در مقدمه،تنه و پایان همراه است که عبارتند از: مولوی با این مقدمهچینی«مارگیری رفت سوی کوهسار/تا بگیرد او به افسونهاش مار»(3/977)،نماد و مفاهیم بلند عرفانی خویش را درقالب تمثیلات و تلمیحات گوناگون به مخاطب القا میکند.
با توجه به تغییرات بیان شده در داستان،به نظر میرسد که بعضی از این تغییرات آگاهانه بوده است،مثل افزودن شخصیتهای جدید چونعطارباشی،جارچی یا پرتاب مراد به میان مردم به جای کشتن آن؛اما روند داستان به گونهای است که«ساختار داستان را به هم ریخته و معنا و محتوارا در سطح نگه داشته و به آن لطمه میزند.
»(گزارش شورای کودک:1389)به این دلیل که مولانا در بیان نظریات معنوی و عرفانی خود بسیارکوشا و جدی است،بنابراین یک بازنویس میتواند برای درک محتوا و افکار او در حکایتها،ابتدا اندیشههای او را به خوبی شناسایی کند،سپس بادر دست داشتن کلید محتوایی حکایات،به بازنویسی متون کهن بپردازید تا از این طریق بتواند با ارایهی شکلهای جذاب و پر کشش،کمکم کودکانرا با ژرفای فکر و درونمایهی اندیشههای عرفانی مولانا آشنا کند.
نتیجهگیری حاصل اینکه،داشتن زبانی ساده و امروزین،توجه به فضای داستانی،شخصیتپردازی مناسب،چگونگی شروع و ادامه در رعایت منطق داستانیاز مزایای این بازنوشته محسوب میشود،اما در نظر نگرفتن محتوای اصلی متن کهن و سطحینگری در نتیجهی پایانی داستان باعث شده تا ازارزش اثر کاسته شود."