خلاصه ماشینی:
"کرتسمان نیز استدلال مشابهی میآورد و ویلیام وین رایت از دیدگاه کالونی جاناتان ادواردز دفاع میکند که میگفت ما برای آنکه عقل را قادر سازیم قوت استدلالهای عقلانی را برله خداباوری درک کند،به دریافت که به چه دلیل سوئینبرن از سوئی خداباور است و از سویی دیگر قائل به نظریۀ داروین.
برای آنکه نظریۀ وی درست از آب درآید،لازم است انسانها و ارزشها و احساساتشان تغییر یابد!اگر فردی از قبل این را نپذیرفته که برای تبیین وجود نظم،نیازی به ناظم است،در آن صورت به نظر من لازم نیست که آن فرد از طریق ناظم،در صدد تبیین درد و رنج برآید.
آیا واقعا همین نگاهداری آن به آن ماده،سادهترین فرضیه برای تبیین ماده است؟چرا خداوند نمیتواند ماده را به گونهای بیافریند که قائم به نفس باشد؟ این ماجرا در تعارض است با مدعایی که علوم طبیعی و سوئینبرن بیان میکردند مبنی براینکه جهان همچون یک ماشین است.
اگر خداباوری موضعی قابل آزمون در باب واقعیت باشد-که البته این ماجرا مورد قبول سوئینبرن نیز است-در آن صورت چه چیزی موضع خداباوری را به چالش میکشد؟اگر وحشیگریهای جنگ جهانی کفایت نمیکند،پس چه چیز لازم داریم تا پروفسور سوئی برن را وادار کند که از موضع خداباوریاش دست بردارد؟ آیا سوئینبرن توانسته به پرسشی که در عنوان کتابش مطرح ساخته،یعنی«آیا خدایی هست؟»جوابی ارائه دهد؟حتی اگر خداوند،بهترین نظریه جهت تبیین حقایق دنیا باشد،در آن صورت آیا همین امر تلویحا دال بروجود خداست؟آیا احتمال ندارد خدا، فقط یک نظریۀ صرف باشد؟ پینوشت: (1)."