خلاصه ماشینی:
"از نظر بیات دو عامل باعث تبدیل خیابان به عرصهی سیاستورزی میشود: 1-عامل اول استفادهی فعالانهی تهیدستان از خیابان و حوزهی عمومی است که این با خواست دولت در تناقض است؛چرا که دولتهای مدرن نظم خاص خویش را به حوزهی عمومی تحمیل میکنند و دنبال تبعیت منفعلانهی سایر گروهها از این نظم هستند.
از نظر بیات در این اقدامات جمعی،تنها روحانیون بودند که به واسطهی نهادهای تبلیغی متعدد،توان رهبری و تأثیرگذاری بر جامعه را داشتند؛اما نکتهای که بیات به دنبال اثبات آن در این فصل است، این است که«تهیدستان شهری به هیچوجه به معنای مرسوم انقلابی نبودهاند،اما اینان منفعل نیز نبودهاند،بلکه در فرآیندی موازی با انقلاب،مبارزهای را در پیش گرفته بودند که تغییری در زندگی خود و جامعهی مستقلشان ایجاد کنند.
از نظر بیات،سه عامل باعث زوال جنبش بیکاران شد: 1-فشار شدید علیه آن توسط نیروهای انتظامی و طرفداران دولت 2-اختلافات درونی رهبران جنبش 3-تغییر شرایطی که به تولد جنبشس انجامیده بود،نظیر باز شدن کارخانجات و به سر کار برگشتن کارگران فصل هفتم:شورشیان خیابان:سیاستهای دستفروشی با از بین رفتن اقدامات جمعی بیکاران و کلا جنبش آنان و به سر کار برگشتن تعداد زیادی از آنان،برای افرادی که نتوانسته بودند کار پیدا کنند تنها یک انتخاب باقی مانده بود و آن پیشروی آرام و فردی برای کسب کار بود که مهمترین مصداقش در آن زمان،کارهای خیابانیای نظیر دکهداری،دستفروشی،بساطی و چرخداری بود.
بیات در این فصل اعتقاد دارد که منافع تهیدستان با منافع ثروتمندان و حکومت در تضاد بود؛زیرا دولت در پی آن بود که تمامیت خیابان و حوزهی عمومی را از آن خود کند و ثروتمندان احساس میکردند که منافعشان در حال تقسیم شدن با دیگران است."