چکیده:
<P> نظریهی ذره ناظر به وجود خلأ و اجزای بنیادین در جسم است؛ اصول این نظریه را به تدریج نزد نخستین فیلسوفان یونان مطرح نمودند و لوکیپوس و دموکریتوس آن اصول را به صورت نظامی تحسین برانگیز در آوردند. آنان، افزون بر آن، کیفیات ذاتی جسم را از کیفیات غیر ذاتی آن باز شناختند و رابطهی آنها را با یکدیگر بیان کردند.</P><P> ارسطو، فیلسوف نامدار یونان باستان درمورد این نظریه موضع مخالف دارد. او در مورد اجزای بنیادین به گونهای سخن میگوید که گویی منکر وجود جزء فاقد مقدار است. او در رویارویی با نظریه خلأ عباراتی را به کار میگیرد که میتوان آن را مخالف پارهای از اصول طبیعی نظام فلسفی خود او دانست. اما این مقاله با ارسطو همراه نیست و اشکالات او بر حرکت ذرات و وجود خلأ را نادرست میداند.</P>
خلاصه ماشینی:
"چکیده: نظریهی ذره ناظر به وجود خلأ و اجزای بنیادین در جسم است؛ اصول این نظریه را به تدریج نزد نخستین فیلسوفان یونان مطرح نمودند و لوکیپوس و دموکریتوس آن اصول را به صورت نظامی تحسین برانگیز در آوردند.
اندکی دقت در آموزههای یاد شده نشان میدهد که ثبات کمی و کیفی ماده، ذرات بی شمار، نامرئی، مقاوم، متفاوت و متحرک، خلأ به معنای خاص آن، تقسیمناپذیری و پری ماده، برخورداری "نیستی" از واقعیت، تعدد و کثرت اصل نخستین و اصالت "نقطه" در برابر خط، سطح و جسم، مواد لازم برای پیدایش این نظریه است.
هر چند او در نقل سخنان لوکیپوس و دموکریتوس، اجزای بنیادین را از نظر آنان دارای مقدار میداند، در جایی دیگر سبب رهیافت آنان به نظریهی ذره را پیش فرض خاص آنان میداند که این خود حاکی از آشفتگی سخنان ارسطو در این باره است.
آن چه همواره هست اصل یا مادهای نخستین است که به وسیلهی حرکت ذاتی اجزای بنیادین دگرگون میگردد و این امر وجود هر گونه آغازی را برای پیدایش اجزا یا حرکت آنها منتفی میسازد.
چگونه ارسطو از اختلاف سرعت بین دو جسم به موضعی تهی از جسم جهش میکند و بعد موضوع تسلسل را مطرح میکند؟ نتیجهگیری اگر چه همان طور که اشاره شدپیروان مذهب اصالت واقع(93) و مذهب اصالت ایدهی(94) عصر یونان باستان در شکلگیری این نظریه سهیم بودهاند، چنین به نظر میرسد که نظریهی واحد پارمنیدس که بر خلاف نظریهی سیلان و صیرورت هراکلیتوس، قائل به ثبات و پایداری و عدم تغیر طبیعت بود، بیشترین تأثیر را بر صاحبان نظریه ذره گذارده است."