چکیده:
از آنجا که فلسفه و سایر علوم عقلی از طریق ترجمه آثار یونانی وارد تمدن اسلامی شده
است همواره این شائبه وجود داشته که فلسفۀ اسلامی چیزی بیش از ترجمۀ محض فلسفه
یونانی نبوده و فلاسفۀ مسلمان نوآوریای در قالب و محتوای این دانش مهاجر نداشته
اند. نوشتار حاضر تلاش میکند تا در خصوص فلسفه اجتماع، این نوآوری ها را برجسته
سازد و از اینرو، بین دیدگاههای اجتماعی دو تن از نمایندگان مهم فلسفۀ یونانی و
فلسفۀ اسلامی ، افلاطون و فارابی، مقایسهای صورت داده و آراء متفاوت آنان را در
کنار آراء مشترکشان مطرح مینماید. خواننده در انتهای این مقاله درخواهد یافت که
گرچه فارابی لفظ «مدینۀ فاضله» را از افلاطون وام گرفته است ولی طراحی، تحلیل و
براهین مختلف مدینۀ او تفاوتی چشمگیر با مدینۀ افلاطون دارد.
خلاصه ماشینی:
"(افلاطون: 1380، 2/69-868) شبیه این تحلیل البته با افزودن یک عامل تعیینکننده دیگر، که ماهیت تحلیل فلسفی فارابی در این زمینه را کاملا از نوع افلاطونی آن متمایز میسازد، در عبارات معلم ثانی یافت میشود؛ برای مثال: «هر یک از آدمیان بر سرشت و طبیعتی آفریده شدهاند که هم در قوام وجودی خود وهم در نیل و وصول به برترین کمالات ممکن خود محتاج به اموری بسیارند که هر یک به تنهایی نتوانند متکفل انجام همة آن امور باشند و بلکه در انجام آن احتیاج به گروهی باشد که هر یک از آنها متکفل انجام امری از مایحتاج آن گردند و هر یک از افراد انسانی نسبت به هر یک از افراد دیگر بدین حال و وضع میباشد.
معلم ثانی در بحث تقسیمبندی از انواع اجتماعات بشری، اجتماع منزلی و یا خانوادگی را کوچکترین واحد اجتماعی مدینههای خود دانسته (فارابی: 1991، 118)، و در فصل ویژهای که برای شرح امور مشترک بین اهالی مدینة فاضله گشوده (همان، 146) هیچگاه از اشتراک جنسی و یا اشتراک مالی اقشار جامعه و یا قشر برتر آن سخنی به میان نیاورده است.
اگرچه در قاعدة طبقات اجتماعی مدینة او، افرادی قرار دارند که در سلسله مراتب قدرت، به طور مطلق مرئوس بوده و هیچگونه ریاستی بر دیگران ندارند، ولی این بدان معنا نیست که آنان برده و زرخرید دیگران بوده و قابل خرید و فروش هستند، ولی در عین حال، باید متذکر شد که فارابی اظهار داشته که در میان جوامع جاهلی، جامعهای وجود دارد که رفتار جمعی الگودار غالب اهالی آن، غلبهگری و سیطرهجویی بر جان و مال همنوعان خود است."