چکیده:
در میان تعاریفی که از معناداری زندگی ارائه گردیده است، هدف مندبودن، عامل اصلی در معناداری زندگی لحاظ گردیده است. هدفی که عدم شناخت درست آن و به دنبال آن، نبود برنامه ای برای رسیدن به آن، انسان هایی را دچار پوچی و بدبینی نموده است. در میان متفکران اسلامی ملاصدرا به عنوان اندیشمندی که در مکتب اسلام پرورش یافته است، نظامی را پیش روی ما قرار می دهد که در آن، رابطه انسان با مبدا و عالم هستی به خوبی تبیین شده است. در حکمت متعالیه با الهام از آموزه های دینی یک نوع پیوستگی میان انسان، خدا و هستی وجود دارد که وجود خداوند هدف و غایت نهایی عامل اصلی این پیوستگی تلقی می گردد. در اندیشه صدرا، فهم درست این رابطه معنادار و تلاش در این راستا کلید معناداری زندگی انسان می باشد. سورن کی یرکگور (S. Kierkegaard) (1855- 1813) پایه گذار مکتب اگزیستانسیالیسم نیز از جمله متفکران مسیحی است که غایت و هدف اصیل زندگی را در درون مسیحیت جست وجو می کند. وی با رویکردی انتقادی به مسیحیت موجود و با نقد روش عقلانی در حوزه دین به دنبال دستیابی به زندگی معنادار است؛ چراکه وی ساحت دین را فراتر از ساحت عقل می داند و معتقد است انسان تنها زمانی می تواند به زندگی اصیل یا معنادار نائل شود که با سیری انفسی وجود خاص خود را که همانا اگزیستانس است، دریابد. به باور وی از آنجاکه انسان موجودی مختار و آزاد است، در انتخاب زندگی خود نیز ناگزیر از انتخاب است. از این رو، در جهت معرفی زندگی اصیل یا معنادار به تبیین مراحل زندگی می پردازد. کی-یرکگور زندگی معنادار را مرادف با زندگی دینی یا ایمانی در نظر می گیرد و شرط اصلی زندگی معنادار را دستیابی به ایمان شورمندانه به خداوند می داند. در این مقاله تلاش گردیده است تا اندیشه های این دو متفکر مسلمان و مسیحی در رابطه با انسان و معناداری زندگی او با نگرشی تطبیقی مورد بررسی قرار گیرد
One of the main factors regarded in the definition of the meaningfulness of life among the presented definitions، is being purposeful. Being unaware of this purpose and consequently lack of a schedule to reach to this purpose has made some human pessimist and has made them feel absurd. Among Islamic thinkers، Molla-Sadra who has grown in the school of Islam، has presented a system in which the relation between human and the origin and the world is well explained. Inspired from religious teachings، there is a kind of connection، in the transcendental theosophy، between human، God and the existence in which the main factor which creates this connection is that God is the final purpose and destination. A correct understanding of this meaningful relation and putting a great effort in this regard، is the key of meaningfulness of human's life in Sadra's thought. The founder of the school of existentialism، S. Kierkegaard (1855- 1813)، is also one of the Christian thinkers who seek for a noble destination and purpose for life inside Christianity. Having a critical approach to the present Christianity and criticizing the method of rationality in the field of religion، he tries to achieve a meaningful life; this is because he believes religion is superior compared with reason and human may achieve a noble and meaningful life only when he realizes his special 'existence' through an inward course. He believes option is inevitable for human because he is in authority and is a free creature. Therefore he elaborates the different steps of life to introduce a noble and meaningful life. Kierkegaard believes a meaningful life is equivalent with a religious and faithful life and considers achieving enthusiastic faith of God as the main condition of a meaningful life. In this article I have tried to present a comparative study of the perspectives of the two Muslim and Christian thinkers regarding human and meaningfulness of his life.
خلاصه ماشینی:
"بنابراین،همانطور که انسان،به عنوان مخلوق خداوند،در تمام امور زندگی خود هدف و غایتی را دنبال میکند،قطعا در پی خلقت او نیز غایتی است که همانا قرب به حضرت حق غایت نهایی انسان و معرفت و عبادت به عنوان اهداف متوسط و نردبانی برای رسیدن به آن میباشد و با الهام از قرآن کریم میتوان گفت که نه تنها انسان،بلکه همه عالم هستی ماهیت از اویی و به سوی اویی دارند که{/«انا لله و انا الیه راجعون»/}(بقره،156).
کییر کگور نیز با طرح موضوع اصالت خاص وجود انسانی و تقدم آن بر ماهیت او،به نحوی به دیدگاه ملا صدرا نزدیک میشود،هرچند اصالت وجود در نظر او حداقلی و محدود به وجود انسان است؛اما در بحث صیرورت وجود خاص انسانی و ضرورت خلاقیت و نوآوری در زندگی،یک نوع همخوانی میان آرای دو متفکر دیده میشود:کییر کگور معتقد است ماهیت انسان توسط خود او ساخته میشود و سرنوشت حقیقی انسان با توجه به گزینشهای آزادانه او رقم میخورد؛لذا در مسیر رسیدن به زندگی معنادار،امکانات بیشماری در مقابل او قرار میگیرد و انسان در این راه چارهای جز ایجاد طرحهای تازه و ابتکار خلاقانه ندارد.
5. هر دو متفکر،غایت و هدف نهایی زندگی انسان را خداوند میدانند؛لذا شناخت را نقطه آغاز حرکت به سمت زندگی معنادار میدانند؛با این تفاوت که ملا صدرا در مبحث شناخت،هم از روش آفاقی استدلالی بهره میبرد و هم از روش انفسی شهودی، اما کییر کگور با توجه به ویژگیهای مسیحیت،در حوزۀ دین و نحوۀ ارتباط با خداوند، صرفا معتقد به روش انفسی است."