چکیده:
امروزه بحث از علم دینی، یکی از مباحث مهم و پرچالشی است که درباره امکان تولید آن، چگونگی تحقق آن، ضرورت یا عدم ضرورت آن و همچنین معیارهای دینی بودن و... رویکردهای مختلفی وجود دارد. موافقان و مخالفان علم دینی، هریک، ادله و دلایل مختلف و متعددی ارائه نمودند. در این مقاله ضمن پذیرش اصل امکان و ضرورت تحقق و تولید علم دینی، به عقلانیت و معیار توجیه آن پرداخته خواهد شد. عقلانیت علم دینی بر این مبنا استوار است که تولید علم دینی، از طریق منطق عمومی اکتشاف علم، امکان پذیر است. علم دینی برآمده از این منطق می تواند از اعتبار و ارزش معرفتی برخوردار باشد؛ از این رو، براساس این منطق، عقلانیت و اعتبار آن نیز مورد محک علمی قرار می گیرد. از بین معیارهای توجیه، نظیر نظریه انسجام و امثال آن، نظریه مبناگروی حداکثری و عقل محور، مورد تاکید قرار گرفته است. فرایند توجیه که در این نظریه حاکم است، فرایند ابتناء نام دارد.
One of the important and challenging discussions mentioned nowadays is the discussion of religious science. There are different approaches regarding the possibility of its production، how it can be accomplished، its necessity or un-necessity، the criterion of being religious، and etc. The pros and cons of religious science have each presented various reasons. Accepting the possibility of religious science and also the necessity of its production in this article، its rationality and the criterion of justifying it will be considered. The rationality of religious science is based on the fact that it is possible to produce religious science through the general rules of discovering science. The religious science such produced may have cognitive validity; therefore its rationality and validity can be examined based on these rules. The theory of coherency and its similar theories and the theory of maximal reason-based foundationalism are emphasized among the criteria of justification. The process of justification dominant in this theory is called the process of Ibtina'.
خلاصه ماشینی:
"آنان،ملاک ثبوتی صدق را همان مطابقت با واقع و نفس الامر میدانند و راه کشف این مطابقت را هماهنگی و انسجام آن میدانند؛ازاینرو،آنان معتقدند یک گزاره یا علم در صورتی موجه و معتبر است که با مجموعه معارف هماهنگ و سازگار باشد و در نتیجه برای سنجش اعتبار و ارزش یک معرفت،باید به نقش و جایگاه آن در میان سایر معارف یک مجموعه نگاه کرد.
به عبارت دیگر،از آسیبهای مدل شبکهای این است که این مدل نمیتواند نسبت به شبکههای رقیب،داوری درستی داشته باشد؛زیرا داوری بین دو شبکه و ترجیح یکی بر دیگری نیازمند،پایه و اصول بیرونی دیگری است که مورد پذیرش هردو رقیب باشد؛درحالیکه دیدگاه شبکهای همانند انسجامگرایی،نمیتواند معیار بیرونی مستقلی ارائه دهد که مورد قبول هردو رقیب باشد؛بهویژه اگر دو شبکه رقیب دربارۀ معرفت دینی در دو دین مختلف باشد؛نظیر شبکه معرفت دینی دربارۀ معاد از نگاه اسلام و از نگاه یهود،که صاحبنظریه شبکهای دربارۀ نفی نسبیگرایی در این شبکه و ترجیح یک شبکه نسبت به شبکههای رقیب،به جای اینکه راه حل متناسب با متد کلگرایی ارائه نماید،به قواعد عقلی و اصول منطقی متوسل میشود که با متد مبناگرایی سازگار است: بیتردید،کلگرایی این امتیاز را دارد که ساختمان معرفت دینی را محدود نمیسازد و مجالی برای رشد معارف دینی باز میکند،ولی پذیرفتن شبکههای رقیب معرفت دینی به نسبیتگرایی در معرفت دینی دامن میزند."