خلاصه ماشینی:
"مسئلهای که در گام اول رخ مینماید این است که برچه اساسی تجربههای دینی و باورهای دینی حاصل از آنها معقول و قابل اعتنا هستند؟ با اینکه تجربههای دینی، شخصی و تکرار ناپذیرند، چرا باید آنها را درخور اعتنا بدانیم؟ آیا آنها صرفا توهماتی همچون دیدن یک سراب یا شبح یا فرافکنیهای روانی- اجتماعی نیستند؟ مسئلة مورد بحث در گام دوم این است که چگونه میتوان تجربههای یک امر متعالی را، با وجود تعارض باورهای حاصل از آنها، معتبر دانست؟ چه تبیین معقول و موجه و خردپسندی برای توضیح تنوع تجربههای دینی وجود دارد که هم بتواند کثرت آنها را پاس داشته و همه را معتبر بداند، و هم آنها را تجربه یک امر متعالی بهشمار آورد؟ 2.
کیث وارد 391 در کتاب خود دین و انکشاف، استدلال پلورالیستی هیک را بر مبنای تجربههای دینی گوناگون چنین صورتبندی میکند: الف) فرد A در اعتقاد به اینکه آنچه به نظر او میرسد (در صورت عدم وجود دلیلی برای نقض عقیدهاش) مطابق با واقع است، موجه است.
ازهمینرو، هرچند هیک میکوشد از درغلتیدن به ورطۀ نسبیگرایی فرهنگی پرهیز کند، اما عملا با سهیم دانستن مفاهیم و مقولات در تجربة دینی، و همچنین قائل شدن به کثرت بنیادین و غیرقابل تحویل انواع تجربة دینی (یعنی اعتبارگرایی) 392 مبنایی برای دفاع از وجود امر متعالی فی نفسه، مستقل از ذهن و ضمیر آدمی ندارد؛ چنانکه ایدالیسم بعد از کانت نیز با هدف حذف نومن از عرصۀ شناخت، باور داشت وقتی ما هیچ تجربهای از واقعیت فینفسه نداریم، دلیلی هم برای التزام به آن نداریم.
همین امر موجب رخنه در دیدگاه هیک میشود که از طرفی برای تبیین تنوع تجربه و پدیدههای دینی متوسل به معرفتشناسی کانت و تفکیک نومن/ فنومن آن میشود، و از طرف دیگر با مبنایی عینی نمیتواند از عینیت امر متعالی دفاع کند؛ چرا که دین و مقولات موجود در آن همواره همچون فیلتری معرفتی در تجربة دینی عمل میکنند."