خلاصه ماشینی:
"پروبلماتیک و گسست شناخت شناسانه چنانکه آلتوسر خودش در مقدمه کتاب «برای مارکس»میگوید،هدف او این بوده که در شرایط افول استالینیسم و ظهور اومانیسم مارکسیستی در دو زمینه از لحاظ نظری «دخالت»کند تا خط تمایزی میان نظریه مارکسیستی و گرایشهاس ایدئولوژیکی که نسبت بدان بیگانهاند و لیکن آن را در بر نظریه مارکسیستی از«سوبژکتیویسم»فلسفی در اشکال گوناگون آن،از امپریالیسم گرفته تا تاریخی انگاری،اراده گرایی و پراکسیس گرایی،بود تا اهمیت نظریه مارکسیستی در مبارزه طبقاتی به عنوان«عمل نظری»آشکار شود.
اما شکست این جنبش آلتوسر را واداشت که زیر عنوان انتقاد از خننود تعدیلی در علم گرایی خویش به عمل آورد و سرانجام اعلام کند که فلسفه باید به جانبداری بپردازد لیکن باز هم این جانبداری به معنی هواداری از موقعیت دانشمند در جامعه سرمایه داری است.
12 از دیدگاه آلتوسر،دو سطح کار نظری وجود دارد؛یکی نظریه وجوه تولید مختلف؛هر وجه تولیدی متشکل از ترکیب سازمانیافتهای از سه «دقیقه»اصلی یعنی ساختهای اقتصادی،سیاسی و ایدئولوژیک است؛دوم مفهوم«عینیت واقعی-انضمامی»یعنی نظریه هرگونه فرماسیون اجتماعی که در آن همواره دو یا چند وجه تولید یافت میشود و نیز در آن روابط سلطه و تابعیت میان وجوه مختلف تولید قابل بررسی است.
مثلا در فئودالیته،چون دهقانان خود مالک وسایل تولید خویش بودند،کار اضافی یا ارزش مازاد به صورت اجاره فئودالی تنها از طریق قدرت سیاسی و حقوقی واسالها قابل حصول بود،نه به دلیل تملک وسایل تولید بوسیله آنها لذا،در قرون وسطی،سیاست عنصر مسلط در فرماسیون اجتماعی بود زیرا ضامن باز تولید سلطه و روابط طبقاتی به شمار میرفت لیکن به هر حال اقتصاد یا روابط تولیدی فئودالی،به وجهی که ذکر شد،تعیین میکرد که عنصر سیاسی میباید عنصر مسلط در فرآیند استثمار باشد."