خلاصه ماشینی:
"IB} پدیده جشنواره سینمای«بعد از انقلاب»ایران،که تازهترین کشفجشنوارههای بین المللی فیلم است،بار دیگر این پرسش رامطرح میسازد که برخورد ما با سینماها و فرهنگهایبیگانه چگونه است؟ما در غالب موارد،هنگام برخورد باچنین فیلمهایی تنه به بحث درباره سبک،درونمایه،مؤلف و فرهنگ ملی آنها بسنده میکنیم،بیآنکه زمینهایرا که در چارچوب آن درک و فهم این آثار میسر است،مورد توجه قرار دهیم.
پرسشی که در اینجامطرح میشود این است که چارچوب انسانگرایانهای(اومانیستی)که جشنوارهها و مطبوعات مردمپسندتشویق و تأیید میکنند تا چه حد استنباطهای ما را درمسیرهایی خاص سوق میدهد و دیگر استنباطهایممکن را در پرده ابهام فرو میبرد و ما را از تعقیب آنها بازمیدارد؟آیا تحول واقعی امکانپذیر است یا آنکه ما بهدیوانگانی پستمدرن تبدیل شدهایم که هویتمان هماناچرخیدن به دور خویش و تحمل تغییرات متوالی و (به تصویر صفحه مراجعه شود) (به تصویر صفحه مراجعه شود)تکراری است؟البته ما نمیتوانیم در فهم و درک اینفیلمها داعیۀ تخصص و مهارت داشته باشیم،زیرا چنینکاری از حوزه تخصص کسانی که مسائل جشنوارهتوجهشان را به خود جلب میکند،خارج است.
21 &%01436FMNG014G% (به تصویر صفحه مراجعه شود)هدف از سبک بیپیرایه و صرفهجویانهای که درفیلمهای دونده؛آن سوی آتش؛آب،باد،خاک؛شیر سنگیو تمامی آثار کیارستمی(زندگی و دیگر هیچ،نماینزدیک،خانه دوست کجاست؟،و کلید که کیارستمیفیلمنامه آن را نوشته است)شاهد هستیم و نماهای دورمتعدد آن را تجلی میبخشند،این است که جایی برایقضاوت باقی نماند و فیلم تنها هرآنچه را که روی میدهدضبط کند.
اما به نظر میرسددر سینمای ایران چنین گفتگوهایی تنها به آثار طنزآمیز کهدر آنها بسیاری از ارزشهای نمایشی،صورتی واژگونه بهخود میگیرد،محدود شده باشد،برای مثال،در بسیاری ازصحنهها و گاهی حتی در سرتاسر فیلم(در کلید و آب،باد،خاک)گفتگو به حد اقل ممکن کاهش مییابد."