خلاصه ماشینی:
"اگر چه در این دهه تنهامعدودی از کشورها دست به تدوین برنامههای توسعه ملی زدند ولی،درکنفرانس پونتادل است)etsE leD atnuP(در سال 1961 همۀدولتهای آمریکای لاتین پذیرفتند که برنامهریزی باید ابزار اصلیبه حرکت درآوردن منابع،ایجاد تغییرات ساختاری لازم،افزایش کارآییو بهرهوری و همکاری بینالمللی بیشتر باشد.
در واقع به رغم استدلالهای بسیاری از اقتصاددانان دایر براینکه تمامی برنامههای جامع اقتصادی باید حاوی شاخصهایبرنامهریزی که از نظر کمی با یکدیگر سازگار باشند و نیز نوعیتجزیه و تحلیلهای موازنه15باشند ولی مفاهیم این شاخصها درکشورهای در حال توسعه و کشورهای صنعتی ضرورتا یکسان نیست وهمین میتواند منجر به تفاسیر نادرستی از وضع واقعی اقتصاد شود.
اگر چه تدوین یک برنامه جامع طولانیتر از 10 سال شرطلازم برای برنامهریزی مؤثر اقتصادی نیست،ولی اتخاذ دیدگاهی کلیدر مورد اهداف بلندمدت توسعه حتی در تهیه برنامههای کوتاه مدت ومیانمدت نیز ضرورت دارد.
در این ارتباط برنامههای مالزی که به درسهایبرگرفته شده از تضادهای اجتماعی ناشی از مسائل نژادی سال 1969توجه دارند نمایانگر تلاش جالبی برای رسیدن به همین اهداف استدر حالی که تجربه نیجریه نشان دهنده دشواری دستیابی به ثبات سیاسیدر جامعه چند پارهای است که نرخهای بالای رشد اقتصادی آنبانابرابری فزاینده همراه است.
ظاهرا تجربیات گوناگون برنامهریزی در کشورهای کمتر توسعه یافتهبه ما میگوید که کارآیی برنامهریزی تا حد زیادی بستگی به این دارد کهآیا برنامهریزان میتوانند روشهایی پیدا کنند تا نه تنها برای مقابله بامسائلی که ریشه در عقبماندگی دارند بلکه همچنین برای مقابله بادشواریهای ناشی از خود رشد،عوامل اقتصادی-اجتماعی و سیاسیرا در برنامههای توسعه بگنجانند یا نه و این امر تنها در برنامهریزیهایمیان مدت و بلندمدت امکانپذیر خواهد بود."