خلاصه ماشینی:
"این گروه از محققان به منظور توجیهنظرات خود پیرامون تبدیل گروههای قبیلهای گذشته به گروههایمنسجم قومی امروزی که درحال کشمکش دائم با دولت مرکزی هستندابتدا قبائل را به عنوان گروههای منزوی و بسته در برابر نفوذ فرهنگی وسیاسی خارج از قبیله معرفی میکنند و دوم اینکه بر تداوم روابطخصمانه میان قبایل(ایلات)و دولتهای مرکزی تأکید میورزند.
جلوتر،ضمن توجه به مباحث اساسی پیرامون مفاهیم قومیت وگروههای قومی در نوشتههای مربوط به قومیت و ناسیونالیسم قومیبه این نتیجه رسیدیم که با توجه به رهیافتهای موجود در غرب پیرامونقومیت و تعاریف ارائه شده از گروه قومی،اختلافات موجود مذهبی-زبانی در ایران گذشته ماهیت قومی نداشته و اصولا ماهیت قبایل وایلات در رابطۀ آنها با دولتهای ایرانی تأیید کنندۀ وجود گروههایقومی یکپارچه یا منزوی یا متخاصم با دولت نبوده است.
به عبارت دیگر،در پی درک ایننکتۀ مهم مستقیم که آیا حوادث آذربایجان،کردستان و بلوچستان قبل وپس از انقلاب اسلامی تأیید کنندۀ تئوریهای موجود پیرامونناسیونالیسم قومی و بسیج قومی است یا اینکه نوشتههای مربوط بهبسیج قومی و قومیت قادر به تبیین تجربۀ ایران نبوده و به این منظور لازماست به چارچوب نظری ویژهای باتوجه به تجربۀ خاص ایران متوسلشویم؟بدین ترتیب،نظریههای عمده مربوط به بسیج و ناسیونالیسمقومی و اصولا سیاسی شدن اختلافات مذهبی-زبانی را مورد بحثقرار داده و اعتبار آنها را باتوجه به تجربۀ تاریخی ایران میسنجیم.
از آنجا که این گروه از نخبگان فرصت مشارکت در فرایند سیاسی رانداشتند و برای مبارزه با دولت در راستای دست یافتن به اهدافسیاسی خود از حمایت مردمی کافی نیز برخوردار نبودند،به میانگروههای اقلیت زبانی و مذهبی در اطراف ایران میرفتند و با طرحمسایل و مشکلات قومی و دامن زدن به آنها،درصدد کسب حمایتگروههای فوق برمیآمدند تا در برابر دولت مرکزی از قدرت چانهزنی ونظامی برخوردار باشند."