خلاصه ماشینی:
"اما نظام آسیایی مستعد تکامل از درون نیست و اگر از بیرون تحت تأثیرعوامل تحولزا قرار نگیرد شرایط رکود و عقبماندگی ابدی خود را،بویژه در عرصههای اجتماعی و سیاسی،بازتولید میکند.
در این جوامع یک دولت تامگرا(توتالیتر)متکیبه یک دیوانسالاری بسیار متمرکز و نیرومند تمام حیطههای حیاتاقتصادی،سیاسی،اجتماعی و فرهنگی را زیر سیطرۀ خود میگیرد وراه هرگونه تحول کیفی جامعه در جهت رشد جامعۀ مدنی و منازعۀطبقاتی و شکلگیری نظامهای دموکراتیک را میبندد.
چنین دولتیبرخلاف دولتهای بردهداری و فئودالی و سرمایهداری اروپایی دستگاهسلطه اقتصادی و طبقاتی بخشی از جامعه بر بخش دیگر نیست،بلکهخود یک طبقۀ بهرهکش است که به طور جمعی بر شرایط تولید و نیرویکار جامعه کنترل دارد و بالاشتراک طبقات تحت سلطه را استثمارمیکند.
درجوامعبردهدار و فئودال اروپا وجود مالکیت خصوصی بر زمین در حفظ توازنقدرت بین جامعۀ مدنی و دولت مرکزی نقش مهمی داشته است.
انگلس نیز در آنتی دورینگ از منشاء دوگانۀ دولت حرف میزند:1-رشد مالکیت و تولید مبتنی بر مالکیت خصوصی؛2-قدرت سیاسییک نهاد اجتماعی که در اصل برای هماهنگ کردن کارهای عمومیدرست شده است.
در مراحلنخستین رشد حکومت خودکامۀ شرقی این نیروها معارض دولتمرکزی بودند و برای حفظ استقلال خود میکوشیدند،اما در مقایسه بانیروهای مشابه دریونان و رم باستان و اروپای فئودال ضعیف بودند وتوان ایستادگی در برابر قدرت مرکزی را نداشتند.
او بحث خود را در این مورد با نقد نظریات اندیشمندان قرننوزدهم اروپا شروع میکند:در دنیای مدرن،تجزیه و تحلیل نهادهایسیاسی و اجتماعی در شرایطی شروع شد که مالکیت در جامعۀ اروپاییو حتی غیر اروپایی به صورت یک نهاد مهم جامعه درآمده بود و درهماننگاه اول نظر جامعهشناسان و دیگر اندیشمندان را به خود جلبمیکرد."