خلاصه ماشینی:
بنابراین اصولا باید دانست که سرمایهگذاریهای عظیم در سنگ و سیمان،باتوجه به امکانات،در برابر راهحل واقعی یعنی سرمایهگذاری برای تربیت انسانها و ایجاد مؤسسات سبک و کمخرج براستی قابل توجیه است یا خیر؟بطورکلی ایجاد خانههای فرهنگ با این اندیشه و برداشت که چون قطبهای جاذبه مغناطیسی نیرومندی جمعیت را از نقاط دور به خود جلب کنند،از آغاز امکان تحرک و جنبش و پویایی فرهنگی را از میان میبرد.
تجربۀ دستاندرکاران فرهنگی نشان میدهد که اگر برای توسعه فرهنگ در مرکز تجمعی بزرگ(مثلا در شهری دارای 200 تا 500 هزار سکنه)فقط مؤسسات عظیم و تخصص فرهنگی در مراکز آن بهوجود آید،نتیجه این اقدام،توسعه فعالیت فرهنگی از نوع«گسترش و اشاعه فرهنگ والا و بلندپایه»خواهد بود ومؤسسات مزبور،تنها مردمی را که قبلا فریفته و علاقمند فرهنگ بودهاند،به خود خواهند کشید اما مردم محلات پیرامون شهر را جلب نخواهد کرد.
واقعیت این است که بهطورکلی بنای چنین فرهنگسرایی آن مفهوم فرهنگ سنتی خاص فرانسوی را که نزدیک با روحیه ایشان باشد،القا نمیکند و به نظر میرسد که این معماری وام گرفته شده از آمریکا نیز مانند بسیاری از شئون اجتماعی دیگر غرب،مثل همبرگر و بلوجین وغیره به دنبال آنها خود را وارد زندگی پاریسی،کرده است و رویهمرفته،از تکنولوژی غریبی بهرهمند است که در متن فرهنگی محله خود قرار ندارد و مردم با نوعی ناباوری و شگفتی،پای بدان مینهند که گویی متعلق به زمان و مکان دیگری است.
لکن با نگاهی گذارا به اماکن و مراکز تجمع سنتی و فرهنگی ایران مشاهده میشود که خانه فرهنگ،از دیرباز در ایران به اشکال و صورت گوناگون وجود داشته و مردم هنگام گذراندن اوقات فراغت،از این اماکن استفاده میکردهاند چنانکه میتوان انتقال برخی از خصوصیات فرهنگ قومی را از طریق آنها از نسلی به نسلی دیگر مشاهده کرد.