چکیده:
یکی از جدالهای اساسی در حوزه اندیشه سیاسی غرب که به جرأت میتوان گفت همزمان با آغاز تفکر سیاسی بشر نمایان شده و تاکنون نیز ادامه دارد، جدال تاریخی بین فضیلت و آزادی است. این پژوهش بر آن است تا ویژگیهای اصلی هریک از دو دسته نظریههای سیاسی فضیلتمدار و آزادیمحور را در تاریخ اندیشه سیاسی غرب (از پیش سقراطیان تا قراردادگرایان) ردیابی و برجسته نماید. در این باره، میتوان ویژگیهای اصلی نظریههای سیاسی فضیلتمدار را براساس غایتگرایی، اخلاقگرایی و ساختار اجتماعی و سیاسی عمودی (سلسله مراتبی) ترسیم کرد؛ در حالی که نظریههای سیاسی آزادی محور به انسانگرایی، حقوقگرایی و ساختار اجتماعی و سیاسی افقی تأکید دارد.
خلاصه ماشینی:
"تحقق این امر در گرو آن است که این دو نگرش در سیری تاریخی مورد بحث و گفتگو قرار گیرد، از اینرو، اهمیت پژوهش کنونی در آن است که تبیین و تشریح ویژگیها و شاخصهای نظریههای سیاسی فضیلتمدار و نظریههای سیاسی آزادی محور که در دو سر این جدال شکل گرفتهاند، به ما کمک خواهد کرد تا این ویژگیها و شاخصها را در نگرشهای سیاسی دینی کنونی ایران ردیابی کنیم و بدینترتیب، مشخص نماییم که هر یک از نگرشها نسبت به این جدال در چه جایگاه و موقعیتی قرار گرفته است و چرا؟ در اینجا ذکر سه نکته ضروری به نظر میرسد: نخست آنکه اختصاص این بحث به تاریخ اندیشه غرب، بدینمنظور است که نشان داده شود این جدال همراه با تاریخ تفکر بشر پدید آمده و استمرار یافته است، لذا بحثی جدید و تازه بهشمار نمیرود.
(13) ب) اخلاقگرایی (تأکید بر منشأ طبیعی و یا فوق طبیعی اخلاق فردی و جمعی) بهرغم اختلاف در مصادیق ارزشهای اخلاقی، این مفهوم در تمام نظریات فضیلتمدار وجود دارد؛ زیرا اثبات مجموعهای از حقایق ثابت در جهان هستی و تبیین رابطه انسان با آن، خودبهخود صرفا رفتار خاصی را که ناشی از الزامات حقیقت هستی و نفس عمل است، برای انسان تجویز میکند.
(78) بهنظر او این وضع امتیاز دیگری نیز دارد «و آن آزادی اخلاقی است؛ بدین معنا که انسان را صاحب اختیار خود میکند، زیرا پیروی از هوی و هوس، خود نوعی بردگی است و اطاعت از قانونی که انسانی برای خویشتن وضع کرده، آزادی محسوب میشود."