چکیده:
با گسترش تربیت مدرن در عصر حاضر، ارتباط فرآیند تربیت با عناصر فرهنگ بومی دشوارتر گشته است و با تاکید بر این ارتباط، «چالش ناهماهنگی نظام تربیتی مدرن با فرهنگ بومی جوامع» بیشتر رخ می نماید. یکی از عوامل این چالش، وجود ناسازگاری بین فلسفه تربیتی مدرن با فرهنگ بومی است. لذا به نظر می رسد برای مواجهه با این چالش ، باید «فلسفه تربیتی اجتماع» را با تکیه بر عناصر اسلامی و ایرانی فرهنگ بومی تدوین کنیم تا با التزام به آن، نهادهای تربیتی مدرن - نظیر دانشگاه ها و مدارس - با فرهنگ بومی جامعه اسلامی ، هماهنگ شوند. البته تدوین این چهارچوب نظری ، تنها در صورتی برای مواجهه با چالش فوق، موثرخواهد بود که: 1. بر مبانی فکری و نظام ارزشی مقبول جامعه اسلامی تکیه نماید. 2. با مشارکت فکری فرهیختگان و فیلسوفان تربیتی جامعه تدوین گردد. 3. نسبت به فلسفه تربیتی شخصی آحاد مربیان، انعطاف پذیر باشد. 4. مقتضیات فرهنگی و چالش های جریان تربیت در جامعه اسلامی را مدنظر قرار دهد. 5. سیاست گذاران و مدیران ارشد نهادهای تربیتی نسبت به مفاد آن توافق نمایند. 6. عموم کارگزاران تربیت، آن را پذیرفته و نسبت به آن التزام عملی داشته باشند و 7. فلسفه تربیتی نهادهای تربیتی مدرن با توجه به آن بازسازی شود. این مقاله پس از تبیین ضرورت تدوین این چهارچوب نظری کلان، خصوصیات «فلسفه تربیت در جمهوری اسلامی ایران» را تبیین می کند و التزام به آن را پیش نیاز تحول اساسی در نهادهای تربیتی مدرن جامعه اسلامی ما می داند.
خلاصه ماشینی:
"اما به نظر میرسد این تحول به سوی بعد عمومی فلسفه تربیت در جوامع معاصرباید در سطحی گستردهتر و به شکلی سازمان یافته دنبال شود؛زیرا: اولا با گسترش کمی و کیفی قلمرو تربیت و نقش روزافزونی که هم اینک این جریاندر توسعه همه جانبه و پایدار جوامع ایفا مینماید،نهادهای تربیتی در قالب سازمانهاینوین تربیتی تنوع بسیار یافتهاند و لذا لزوم ایجاد هماهنگی بین این نهادها و انواع تربیترایج در جوامع معاصر بیشتر احساس میشود؛ ثانیا با عنایت به گسترش مباحث تخصصی فلسفه تربیت و تنوع روزافزون دیدهگاهایفلسفی در باب تربیت و تسهیل استفاده مربیان از فرهنگها و مکاتب فلسفی مختلف دردوران کنونی،کارگزاران تربیتی به شدت نیازمند چهارچوب نظری مدون معیار و معتبریمتناسب با فرهنگ بومی هستند که در میان این دیدگاههای متنوع و حتی متناقض، تکلیف آنها را در مقام سیاستگذاری و برنامهریزی و عمل تربیتی مشخص نماید؛ثالثا با مدرنسازی فرآیند تربیت و در نتیجه رشد نظامهای تربیتی مدرن و محوریتیافتن سازمانها و مؤسسات رسمی در این جریان،روند سیاستگذاری و برنامهریزیتربیتی به شکل متمرکز و نظام یافته با تکیه برخرد جمعی و رعایت مقتضیات هرسازمانصورت میپذیرد و از آنجا که این روند نمیتواند در خلأ و بدون اتکا بردیدگاه فلسفیمشخصی در باب تربیت صورت پذیرد،لاجرم فلسفهورزی تربیتی نیز باید به شکل جمعیو متناسب با ملاحظات اجتماعی زمینهساز این روند گردد و الا چنانچه پیشتر اشارهکردیم فلسفه تربیتی پنهان نهادهای تربیتی مدرن برروند مزبور تأثیر خواهند گذاشت؛رابعا در نظامهای تربیتی مدرن استفاده از تجارب دیگر نظامهای تربیتی(در سطحکلان و خرد)با گسترش و تسهل مطالعات تطبیقی رونق یافته است ولی این استفادهتنها در صورتی مناسب و مفید خواهد بود که نخست چنین تجاربی براساس فلسفهتربیتی جامعه مقصد و به لحاظ تناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی این جامعه موردارزیابی و نقد قرار گیرند تا نظامهای تربیتی در روند تغییر،دچار گرتهبرداری و تقلیدکورکورانه از دیگران نشوند؛ بنابراین فیلسوفان تربیتی نمیتوانند با تأملات فلسفی و تخصصی خویش(و در بهترینوضعیت براساس رویکرد اسلامی)تنها به نظریهپردازی کلان،جهان شمول و همیشگی درباب تربیت پرداخته و حداکثر با عرضه دلالتهای کلی این نظریات به مربیان(با تألیفکتبی مشحون از مباحث متنوع فلسفه تربیت و تدریس آنها در دورههای تربیت معلم)و افکار عمومی(با چاپ و نشر عقاید تربیتی خود در رسانههای گروهی)منتظر باشندتا عرصه پیچیده سیاستگذاری،برنامهریزی و عمل تربیتی در نظامهای تربیتی مدرن،متأثر از رهمنودهای ایشان گردد."