چکیده:
هدف پژوهش حاضر ترسیم خطوط کلی پرورش تفکر با نظر به مفهوم، چیستی، ویژگی ها و عناصر تفکر، نقش آن در زندگی انسان و چگونگی پرورش آن در برخی دیدگاه های مطرح و بر بنیاد نظریه «انسان به منزله عامل» بوده است. در این پژوهش چنین فرض شده است که پرورش تفکر در فراگیران، عامل بنیادی تحول در نظام آموزشی کشورمان است و در این راه نظریه انسان به منزله عامل، زمینه فرهنگی چنین تحولی را فراهم می کند.
برای دستیابی به هدف های پژوهش از روش تحلیل تطبیقی و نیز قیاس عملی بهره گرفته شده است. در این راه برخی مبانی نظری و بنیادی و از جمله مفهوم و ماهیت تفکر به ویژه در در دو نگرش کلی وجودشناسانه و غایت شناسانه بررسی شده است. سپس مولفه ها و عناصر تفکر در نظریه انسان به منزله عامل و نسبت آن با عمل تبیین شده است. سرانجام و بر بنیاد یافته های پژوهش، برای پرورش تفکر در فراگیران اشاره ها و استلزام هایی چون نگاه کل گرایانه به فراگیر، آزمون تبیین ها و استنباط ها بر بنیاد شواهد و تجربه ها، طرح و رویارویی با مسئله از جنبه های چندگانه و گوناگون، پرورش خلاقیت فراگیران و فراهم کردن شرایط و موقعیت هایی برای تحلیل، داوری و انجام عمل اخلاقی پیشنهاد شده است.
خلاصه ماشینی:
"برچنین زمینهای روش پژوهش حاضر،تحلیلی و استنتاجی است که با برداشتن گامهایی به این شرح انجام خواهد شد:نخستچیستی،مؤلفهها و ویژگیهای تفکر و چگونگی پرورش آن در دیدگاههای فلسفی موجودبررسی و بخشبندی میشود و با طرح نظریه انسان به منزله عامل درباره تفکر،زمینه مقایسهاین چشماندازها با یکدیگر فراهم میشود.
هاگرسونریشهگونه چهارم را در منطق صوری و نیز قلمرو فلسفه علم دانسته و مثال میزند کهبرای نمونه از این فرض که«هرچه وجود دارد قابل اندازهگیری است»میتوان به شیوهقیاسی و منطقی نتیجه گرفت که«همه جنبههای آموزش رسمی باید هم کمیتپذیرباشد و هم اندازهگیری شده؛زیرا اندازهگیری عامل اصلی شکلگیری اطلاعات برای صورتبندی و تصمیمگیری درباره برنامه درسی است»(شورت:68).
بنابراین تمرکز بربعد شناختی و مهارتهای مربوط چنانچه بیتوجهبه مؤلفههای دیگر باشد،میتواند به پرورش کودکانی بینجامد که از توان فکری مطلوبیبرای دستیابی به خواستههای خود،برخوردار نیستند و از سوی دیگر تأکید برامیالبیتوجه به میزان برخورداری آنها از حقیقت نیز به نگرش کارکردگرایانه و عملگرایانهمحض منتهی میشود که برای نظام تعلیم و تربیت ناکافی و گاه نامطلوب است.
در این راه نظریه انسان به منزله عامل بستر وزمینه فرهنگی لازم برای پرورش تفکر همچون شرط و مقدمه بنیادی تحول در نظامآموزشی را فراهم کرده است.
در این بینش،نگاه کلگرایانه به فراگیر،فراهم کردن شرایط و موقعیتهایی برایتحلیل،داوری و انجام داوری و انجام عمل اخلاقی،آزمون تبیینها و استنباطها بربنیاد شواهد و تجربهها،طرح و رویارویی با مسائل از زوایای چندگانه و گوناگون و پرورش خلاقیت فراگیران،ازسویی حاصل توجه به خواستهها،طلبها و ارادهورزیها و بازشناسی،گزینش و پالایشآنها در فرایند تفکر و از سوی دیگر در گروی توجه متعادل به دو جنبه واقعگرایانه وسازهگرایانه دانش خواهد بود."