چکیده:
احکام شرعی چه تکلیفی و چه وضعی، مستقیم یا غیر مستقیم به افعال مکلفین ارتباط پیدا میکند. از برخی از این احکام میتوان سلطنت بر افعال را برای مکلف اعتبار کرد. چنین اعتبار سلطنتی، حق به معنای اصطلاح فقهی است که البته اجماع در تبیین دقیق تعریف آن وجود ندارد و خود میتواند موضوع احکام قرار گیرد. از آثار چنین اعتباری جواز اسقاط، نقل و انتقال از طریق ارث است. در مقابل، اصطلاح حکم وجود دارد که عبارت است از احکام شرعی که از آنها نمیتوان سلطنت بر افعال را برای مکلف اعتبار کرد و در نتیجه آن آثار سه گانه برای آنها وجود ندارد. در کتب فقهی از برخی از این احکام تعبیر به حق شده که در حقیقت، معنای لغوی آن یعنی ثبوت را میرساند و در تحلیل دقیق آنها بدلیل نداشتن آن خصوصیات سه گانه حکم هستند. همچنین همه حقوق از نظر برخورداری از این آثار در یک رتبه نیستند. در برخی موارد در اصل شناخت بین حق و حکم شک میشود. در مواردی نیز که اصل حق بودن مسجل است در قابلیت برخورداری از برخی از آثار آن شک میشود. در این زمان احتیاج به داشتن ملاکی صحیح برای تشخیص دقیق حق و حکم و همچنین تشخیص دقیق آثار حق داریم. این مقاله تلاشی برای شناخت دقیق تفاوتهای بین این دو مجعول شارع در خلال آراء متعدد فقها است.
Religious rules، whether charging or positive، belong to the acts of those liable to religious duties. Some of these rules require capacity of those liable to religious duties over their acts. Such a capacity is" right" in its jurisprudential sense on whose definition there is no unanimity and can be a matter of fact for certain rules. Permissibility of relinquishment and transfer through inheritance is one of the effects of such a consideration. In contrast، there is the term "rule" meaning those religious regulations from which you can not derive capacity over acts. As a result those three effects are lacking in the rules. Some of these rules are termed as " right" in jurisprudential books indicating its literal meaning i.e. affirmation. However، in their deep analysis they are rules due to their lack of the three features. It is worth noting that all the rights are not the same level concerning these features. In some cases there is doubt concerning distinguishing between right and rule. In some other cases there is no doubt that something is a right but there is doubt in possessing some of those features. These situations require a precise criterion towards distinguishing the right from the rule and recognizing the effects of right.
The present article is an attempt towards knowing the differences between these two divine legislations through various views of jurisprudents.
خلاصه ماشینی:
"(خمینی، 1421، ج1، صص 40-39) اگرچه در این تعریف به ماهیت اعتباری(عقلایی یا شرعی) حق اشاره شده است، آن را از احکام وضعی و غیر از ملک و سلطنت میشمارد اما این ماهیت را مشترک معنوی بین همه مصادیق خود میداند در حالیکه تعریف دیگر به اصل ماهیت اعتباری بودن حق اشاره میکند ولی آن را در هر مصداقی اعتباری مخصوص میداند که دارای آثاری خاص است.
(طباطبایی یزدی، 1423، صص 282-281) در تبیین حقیقت این آثار اختلاف وجود دارد؛ مثلا آیا معنای اسقاط عفو است یا رفع اضافه خاص یا اخراج شخص یا طرف از اینکه یکی از دو طرف اضافه باشد؟ همچنین آیا حقیقت نقل خارج کردن شیء از طرف اضافه ملکیت شخص به طرف اضافه ملکیت دیگری است یا معنای واقعی خود را که لازمه اش استقلال اضافه بدون طرف است میدهد؟ در مورد حقیقت اسقاط امکان دارد که برخی معنای سوم(اخراج شخص یا طرف از اینکه یکی از دو طرف اضافه باشد) را ترجیح دهند؛ چراکه رفع حق در بعضی موارد معقول نیست و این بدان دلیل است که در آن موارد، حق با وجود آنکه وحدت دارد ولی قیام آن به واسطة افراد متعدد است.
در چنین مواردی(مانند جواز و اباحه) به ناچار باید به لسان دلیل و میزان دلالت آن مراجعه کرد تا با ملاحظه آثار و لوازم آن بتوان لفظ حق یا لفظ حکم را بر آن اطلاق کرد؛ یعنی آیا میتوان از لسان دلیل اعتبار انجام دادن یا ندادن کاری را استفاده کرد که به درجه سلطنت بر فعل برای کسی برسد تا از آن، اختیار یا امتیاز و نفع برای او بدست آید و لذا حق بودن ثابت شود."