خلاصه ماشینی:
"این فرض که همهء انسانها میتوانند و باید در جهت یک نقطهء مثبتی که به صورت فردی هدایت شده عمل نمایند،یعنی به مثابه یک وجود مستقل-آن فرهنگهایی را برصدر مینشاند که برفردگرایی تأکید دارند و آن فرهنگها،گروهها،خانوادهها و حتی اشخاصی را که به بشریت به عنوان گروهی از موجوداتی مجزا برخی از ما ممکن است باور نکنیم که سالهای اولیه مهمتر از هر بخش دیگری از زندگی فرد است؛با وجود این،یقینا این اندیشه را که تجربهء اولیه،بنیادی است درونی کردهایم؛پس تحصیلات بعد از تعلیم و تربیت اوائل کودکی میتواند به مثابه تأیید«بنیاد اولیه»در نظر گرفته شود (به تصویر صفحه مراجعه شود) نمیپردازند،فاقد ارزش میداند.
پرسشهای چندگانهای باید مطرح شوند که عبارتاند از: چگونه نظام دو وجهی را حذف کنیم؟ آیا برنامه درسی به دانش چندگانه و تجربه زندگی انسانهای کم سن و سالتر که برآمده از پیش زمینههای مختلف است،توجه میکند؟ چگونه اقدامات جاری ما ساختاری طبقاتی را در جامعه دائمی میکند؟ آیا پیام ارائه شده توسط تعلیم و تربیت برای هر انسانی با توجه به سابقهاش،باورهایش و تجربیات زندگیاش منصفانه است؟ آیا نظام مراقبت/آموزش با هر کس کاملا با احترام برخورد میکند؟ آیا کسانی وجود دارند که تجربیات زندگیشان در بسترهای آموزشی که ما آنها را ایجاد کردهایم به آنهابرتری میدهد؟آیا این کار از لحاظ اجتماعی درست است؟ نزد اسلوان کانلا،مورد جایگزین،برای جریان غالب تعلیم و تربیت اوائل کودکی ممکن است به«شنیدن و پاسخ دادن»به صدای افراد دیگر برای پیروزی در مبارزه بر سر فرصتهای برای منوط باشد."