خلاصه ماشینی:
"چرا هیچ نظام سیاسی پس از مشروطهسعی در آموزش استدلالی عمومی برای رشد وتحویل سیاسی و فرهنگی نکرده است به طوریکه افراد تابع استدلال و نه جوپذیر باشند و بامطالعه سخن بگویند و در عرصۀ اجتماعیاگاهانه عمل کنند؟چگونه است که تضعیفیکدیگر،حسادت،نپذیرفتن تواناییهای دیگران،دشوار بودن هضم موقیت رقبا،پیگیر نبودن درتلاشها،و سعی در کسب امتیاز از طریقارتباط از دورۀ امیرکبیر همچنان تا به امروزادامه پیدا کرده است؟با وجود افزایش درآمدملی ایران،ورود اندیشۀ توسعۀ سیاسی و بحث وگفتگو و نشر اندیشههای جدید،چرا رفتارسیاسی ایرانیان تغییر پیدا نمیکند؟چرا ایرانیاندر ایجاد یک نظام سیاسی فراگیر و مورد اجماعموفق نبودهاند؟چرا هر گروه پس از رسیدن بهقدرت از راه انص خارج میشود و دیگرن راجذف میکند؟چرا هندیهای جهان سومیاینگونه نیستند و جرا مردم کرۀ جنوبی و برزیلو آرژانتین در مسیر عمل سیاسی،انصافسیاسی،گردش قردت و انتخابات واقعیحرکت میکنند و ما ایرانیان با توجه به تاریخکهن و سرزمین مملو از اخلاقیات و ادبیات،همچنان گرفتار نارساییهای سیاسی و عدمتوانایی در تنظیم یک نظام سیاسی قاعدهمند ومنطقی هستیم؟ ب:بحث این مقاله فرضیۀ«خمیر مایه»را مطرحمیکند:خمیر مایهای فرهنگی در عرصۀسیاسی طی دورههای مختلف سیاسی عملکرده و چون فرصت تحول جدی در آنخمیر مایه وجود نداشته است و پیوسته نظامهایسیاسی درگیر بحرانهای داخلی و خارجی خودبودهاند،فرهنگ سیاسی ایرانیان همچنان متأثراز ساختارها و باورها و هنجارها و رفتارهایناخودآگاه عصر استبداد شاهان باقی مانده است."