خلاصه ماشینی:
"به عبارت دیگر،هم ادعای واقعگرایان مبنی براینکه دولت همچنان تنها بازیگر اصلی روابطبینالملل است و هم ادعای کثرت گرایان کهدولت محوریت خود را از دست داده است ودیگر بازیگران در صحنۀ روابط بینالمللاهمیت یافتهاند،«منعکس کنندۀ نوعیسمتگیری ضرورتا مکانی و ساختاری در قبالدولت است» )435.
بیتوجهی ساختار گرایان به دولت تا حدیمعلول پافشاری آنها بر این نکته است که برایفهم روابط بینالملل ساختار داخلی کشورهااهمیتی ندارد،بلکه باید ساختار نظام بینالمللبویژه جنبههای اقتصادی آن را شناخت.
به عبارت دیگر،تعریف تاریخی واقعیت سیاسی یا عقلدولت بدین شکل صورت میگیرد» xoc( )9891 مطابق نظر کاکس،دیدگاه واقعگرایان درارتباط با دولت که آن را واحد )ralugnis( فرض میکنند،باعث شده است آنان اینواقعیت را که شکلهای متعدد دولت وجود داردکه منجر به نظمهای جهانی مختلف میشود بهفراموشی سپارند.
در حالی که مفهوم سازیواقع گرایان،کثرت گرایان و ساختار گرایان ازدولت عمدتا بر روابط یک دولت با دیگر دولتهادر نظام بینالملل تأکید دارد،دیدگاه کاکستصویری از یک دولت دارای استقلال را نشانمیدهد که از یک سو تحت تأثیر نیروهایاجتماعی داخلی(بلوک بندی تاریخی)است و ازسوی دیگر تحت تأثیر نظام جهانی قرار دارد.
جنبۀ خارجیآن از یک سو به شیوۀ محدود شدنانتخابهای دولت به وسیلۀ شرایطنظامی و مالی نظام جهانی و از سویدیگر به میزان نفوذ نیروهای طبقاتیخارج مرزهای دولت بر بلوکبندیتاریخی آن مربوط میشود xoc( )7891 نتیجهگیری در این مقاله چنین استدلال شد که ادعایواقع گرایان که میگویند دولت تنها بازیگرمرکزی در روابط بینالملل باقی خواهد ماند ازیک سو و ادعای کثرت گرایان و ساختار گرایانکه معتقدند دولت در حال از دست دادن اهمیتخود است از سوی دیگر،دولت را به ابعادمکانی و سرزمینیاش تقلیل میدهد."