خلاصه ماشینی:
"نسبت«ملت»،«حکومت»و«سرزمین»بایکدیگر پیش از آن که پوایی گونههای حکومتی وسرزمینی هویت ایرانی در شکل گیریجغرافیای سیاسی تازۀ ایران مورد بررسی قرارگیر،ضروری الست پویایی این مفاهیم و نسبتآنها با یکدیگر شناخته شود.
مشروطیت و هویت ایرانی برخی را باور بر این است که ملت بودن ومنش یا هویت ملی داشتن پدیدههای تازهای استکه در ایران از آغاز قرن بیستم واقعیت یافته است،در حالی که اینها پدیدههایی کهن است که دردرازای دورانهای تاریخی پدید آمده و بهگونههای دینی یا زبانی ویژه قوام گرفته و دراروپای قرن نوزدهم به گونۀ مفاهیم تازۀ علمیفرمولیزه شده است.
دو رویداد بزرگ و پر اهمیت تاریخی در دودهۀ آخر قرن بیستم بار دیگر مسئلۀ هویت رابرای ایران ایرانیان مطرح نساخته است:نخست،انقلاب اسلامی و اسلام گرایی هویتی در دهۀ1360(1980)؛و دیگر،فرو ریختن نظام جهانیدو قطبی در دهۀ 1370(1990)که موجب ازمیان رفتن موازنههای پنجاهسالۀ ژئوپولیتیک درجهان سیاسی شد و فروپاشی ابر کشوری چوناتحاد جماهیر شوروی و نیز یوگسلاوی وچکسلواکی سبب پیدایش کشورهای جدیدی دراروپای خاوری و در آسیای مرکزی و قفقاز،درهمسایگی ایران،شد.
نظام در حال دگرگرونی دهۀ1990 از سوی دیگر،برای ایران همانند دیگرملتها انگیزهای بوده است تا با جهانی شدنهایاقتصادی و گروهبندیهای منطقهای هماهنگینشان دهد،با این امید که بتواند به شکل گرفتن یکنظام چندقطبی در جهان سیاسی کمک کند.
این رازپایدار در آیین حکومتی ایران که«حکومت»پایهریزیشده بر اساس مفاهیم فرهنگ سیاسی و عرفانی ایران،«حق»دایمی فرد یا خاندان ویژهای نیست،بلکه از آنشایستهترین فرد در میان همگان است،کمتر مورد توجهو مطالعه قرار گرفته است."