خلاصه ماشینی:
"از همین روست که رئالیسم کلاسیک به شیوهای دیگر در پاسخ گویی به انتقادات مهم مطرح شده از سوی مجموعهای از نظریات لیبرالیستی و با توجه به تغییر شرایط و ورود مؤثر بازیگران نجدید فراملی در دهههای 1970 و 1980،با آثار مهم والتس و گیلپین در دههء 1980 به رئالیسم ساختاری یا نورئالیسم و پس از جنگ سرد نیز به رئالیسم انتقادی تکامل یافته است.
از همین روست که رئالیسم کلاسیک به شیوهای دیگر در پاسخگویی به انتقادات مهم مطرح شده از سوی مجموعهای از نظریات لیبرالیستی و با توجه به تغییر شرایط و ورود مؤثر بازیگران جدید فراملی در دهههای 1970 و 1980،با آثار مهم والتس و گیلپین در دههء 1980 به رئالیسم ساختاری یا نورئالیسم و پس از جنگ سرد نیز به رئالیسم انتقادی تکامل یافته است.
این متدولوژی در عصر فرا اثبات گرایی (POST-POSITIVISM) با تأثیرپذیری از نظریههای گفتمان و نپست مدرنیسم و فراساختارگرایی (POST-STRUCTURALISM) به رئالیسم زبانی/ گفتمانی دریافت تاریخیگری و سپس بویژه با تأثیر پذیری از نظریههای میان پایهای (MIDDLLE-GROUND) مانند تکوینگرایی وندت و نظریهء انتقاید کولین وایت ره رئالیسم انتقادی (CRITICAL REALISM) تکامل یافته است.
بر این اساس،ویژگیهای اثبات گرایی نیز که در برداشت رئالیسم تجربی ساختاری وجود دارند عبارتند از: 1-هدف علم،شناخت واقعیتی است که بر اساس روابط ساختاری یا علی ثابت و معینی استوار است؛روابطی که مستقل از ذهن انسان و دارای سازگاری درونی هستند، 2-علم در پی صورتبندی دانش فنی است که میتواند پیشبینی،کارایی و قدرت اعمال کنترل در جهت اهداف معینی را افزایش دهد؛ 3-علم،دانشی است که از نظر ارزشی بیطرف و خنثی است؛ 4-ملاک صدق مفاهیم و گزارهها،انطباق آنها با واقعیت خارجی است؛ 5-پدیدههای اجتماعی را هم مانند پدیدههای طبیعی میتوان مورد مطالعه قرار داد."