چکیده:
طرح مساله: مقاله حاضر با نگاهی به مفهوم و سازه (Construct) به عنوان سنگ بنای هر بحث و مساله ای علمی و به جایگاه شاخص سازی به عنوان ابزار فرود آمدن از دنیای انتزاع و عرصه نظر به حیطه های پر شر و شور زندگی، بر این نکته تاکید روا می دارد که علم با جوهر یا ذات مباحث و مسایل که موضوع هستی شناسی است سروکار ندارد و به پدیده ها بدان سان که ادراک و مشاهده می شوند پرداخته و در عرصه شناخت شناسی به بحث می پردازد.
روش: سرمایه اجتماعی (Social Capital) با استعانت از روش کتابخانه ای به عنوان مفهومی که چون بسیاری از مفاهیم علوم اجتماعی و انسانی سهل و ممتنع است، مورد چند و چون قرار گرفته، ادعا می شود که این مفهوم سخت پیچیده و دارای ابعادی متنوع است.
یافته ها و نتایج: مقاله با ارایه تعاریفی که از سوی متفکران مختلف در محدوده ای نود ساله مطرح شده اند به کلید واژه های پایه ایی به کار رفته در تعاریف اشاره می نماید، تعاریفی که کارپایه یا چارچوب سرمایه اجتماعی را پدید می آورد. به هنگام معرفی کارپایه مفهومی به کارکردهای گوناگون آن نیز اشاره شده است. بالاخره آن که ابعاد مختلف سرمایه اجتماعی به نحوی گذرا مورد بحث قرار گرفته، کوشش های به عمل آمده در جهت مفهوم سازی (Conceptualization) معرفی گردیده اند.
خلاصه ماشینی:
"با بررسی ادبیات مربوط به سرمایۀ اجتماعی مشخص میشود که این سرمایه دارای دوجزء است: الف)پیوند عینی بین افراد:نوعی ساختار شبکهای عینی،میبایست برقرارکنندۀ ارتباطبین افراد باشد.
هرچند در این مقاله نگاه ما معطوف به مشارکت اجتماعی،به عنوان یکی از مؤلفههایسرمایۀ اجتماعی است،مشارکت اجتماعی در بر گیرندۀ انواع مختلف کنشهای فردی وگروهی به منظور دخالت در تعیین سرنوشت خود و جامعه و تأثیر نهادن بر فرآیندهایتصمیمگیری دربارۀ امور عمومی است.
از اینجا میتوان بیان کرد که مشارکتاجتماعی تحقق نمییابد مگر با وجود تحقق مؤلفههای سرمایۀ اجتماعی؛و سرمایهاجتماعی تحقق نمییابد مگر با تجلی شاخصهایی همچون اعتماد و پیوندهای میان افراد و همچنین افراد با نهادهای رسمی و غیر رسمی؛و باید بیان کرد که سرمایۀ اجتماعی برخلاف سایر سرمایههای موجود در اجتماع،فیزیکی نمیباشد،بلکه حاصل تعاملات وهنجارهای گروهی و اجتماعی است و این نشان میدهد که سرمایۀ اجتماعی در دل شبکۀروابط اجتماعی قرار دارد و چنانکه فرستنبرگ بیان میکند،سرمایۀ اجتماعی یک ساختارجامعهشناختی است و نباید آن را به ساختار روانشناختی تقلیل داد.
از آنجا که شرایط لازم در سطح کلان برای ایجاد سرمایۀ اجتماعی فراهم نشده ما درجامعه شاهد بیاعتمادی بالایی-چه در بین افراد جامعه نسبت به یکدیگر و چه عدماعتماد شهروندان به سطوح کلان اجتماعی-میباشیم،چنانکه این عدم اعتماد به سطوحمیانی یعنی نهادهای واسط و مدنی و شبکه روابط اجتماعی تسری پیدا کرده و با عث عدمشکلگیری تعاملات مستمر و دائمی بین افراد جامعه شده است.
برای همین هرچند تمایل ذهنی بهمشارکت اجتماعی تا حدودی بین شهروندان مشاهده میشود اما به دلیل نگاه منفی بهسطوح کلان اجتماعی یعنی دولت و حکومت و دستگاههای قانونگذاری و به دلیل تمرکزقدرت در دست حکومت،استبداد سیاسی،عدم شکلگیری گروهها و طبقات مستقل ازقدرت دولت،ضعف عقلانی و سنتگرایی،مشارکت در بعد عینی بسیار ناچیز و کممیباشد."