خلاصه ماشینی:
"این جملهء هابز در اصول فلسفه بسیار قابل توجه است: «سودمندی فلسفهء اخلاق و سیاست را باید نه بر حسب آسایشی که به واسطهء دانستن چنان دانشهایی حاصل میشود بلکه برحسب مصیبتهایی بسنجیم که بدون آگاهی از آن دانشها بر سر ما میآید.
در ادامهء این مبحث به پاسخیابی این پرسش میپردازیم که هابز در کدام شرایط معرفتی،مباحث خود را اینگونه مطرح نمود؟اگر مشکلهء زمان وی«بحران اقتدار»بود آیا این تجویز لویوتان که باید یک فرد قدرتمند برای همیشه بر سرنوشت مردم جامعه مسلط باشد، محصول کاوش فلسفی هابز است یا نه؟به راستی هابز از طریق کدام محاسبهء عقلانی-ریاضی به چنین راهکاری دست یافت و چرا؟آیا از دل معرفتشناسی هابز،این قبیل استنتاجها معقول مینماید؟توان روش شناختی فلسفهء هابز در پاسخگویی به بحران زمان خویش چه اندازه بوده است؟برای اینکه او را بنیانگذار نظریهء قرار داد هابز از قواعد شبهه ناپذیر و دانش راستین انصاف و عدالت سخن میگفت و نیز از تکالیف فرمانروایان و اتباع با وصف«علمی»یاد میکرد.
چرا که[عین عبارت هابز در لویاتان]«طبیعت،آدمیان را چه از لحاظ قوای بدنی و چه از لحاظ استعدادهای فکری مساوی خلق کرده است؛و گو اینکه برخی اوقات فردی پیدا میشود که کاملا از نظر جسمی از دیگران نیرومندتر است یا دارای ذهنی شکافندهتر و تیزتر از همنوعان خویش ات،با این حال چون همهء خصوصیات را در کنار هم در نظر میگیریم تفاوتهای آدمیان آنقدر قابل توجه نیست که یکی داعیهء برخورداری از امتیازی را داشته باشد و دیگران از آن محروم باشند،زیرا از لحاظ نیروی بدنی،حتی ضعیفترین افراد،خواه بوسیلهء توطئه چینی و خواه از راه همدستی با افراد دیگری که مانند او در خطر هستند، میتواند قویترین فرد را از پا درآورد..."