چکیده:
تامس کوهن نظریهای موسوم به نظریه پارادایمهای علمی ارائه میکند که، برخلاف اسلاف پوزیتیویست و نگتیویست خود، بهنحو جدی و تعیینکنندهای برخاسته و مأخوذ از عمل عالمان در تاریخ علم است. در این مقاله کوشیدهام سه کار انجام دهم. اول اینکه نشان دادهام چگونه کوهن در مطالعه تاریخ علم دچار نوعی تغییر گشتالتی میشود. دوم اینکه نگرش گشتالتی را تشریح کرده نشان دادهام چگونه این نگرش نقش مهمی در نظریه کوهن ایفا میکند. و بالاخره، سعی کردهام نشان بدهم که چگونه تغییرات گشتالتی، پارادایمهای قبل و بعد از یک انقلاب علمی را قیاسناپذیر میکند.
خلاصه ماشینی:
"از جمله مهمترین آنها این بود که اگر دست از تجویز و توصیههای فیلسوفانه برداریم و مبنای نظریهپردازیهای روششناختیمان را عمل عالمان درگذشته ـ یعنی، همان تاریخ علم ـ قرار دهیم در این صورت آیا میتوانیم بنحوی جمیع تصمیمگیریهای روششناختی عالمان در گذشته را بمدد تعدادی از موازین معرفتشناختی به تور اندازیم؟ به عبارتی سادهتر، آیا میتوانیم پس از کاوش کافی در موازین مؤثر در تصمیمگیریهای گذشته عالمان هنگام انتخاب میان نظریهها و یا تعدیل و تغییر نظریههای علمی، آنها را به منزله تنها عوامل مؤثر در تصمیمها و انتخابها معرفی کرد؟ به بیان بسیار کلیتر، آیا میتوان درنهایت، تصمیم وگزینش نظریهها توسط عالمان را یکنواخت، منتظم، مضبوط به ضوابط، و مآلا معقول دانست؟ روشن است که پاسخ مستشهد و مستدل کوهن به این پرسش، نهتنها تمایز پوزیتیویستی ـ نگتیویستی میان عرصه دستیابی و عرصه ارزیابی نظریهها را فرومیرید که موضع مشترک این دو مشرب درباره مضبوط بودن و معقولیت(1)` عرصه نقد و ارزیابی نظریهها را دچار تشتت و تزلزل جدی میکند.
تغییر گشتالتی نقش بسیار مهمی در نظریه تحول علم کوهن دارد، طبق نظریه کوهن، در زمانهای بحران، هنگامی که دانشمندان جامعه علمی به نارسایی و عدم کارایی پارادایمشان کاملا واقف میگردند و سعی در رفع مشکلات و اصلاح آن میکنند، با کل یکپارچهای مواجه میگردند که مفاهیم، قوانین و اصول آن در شبکهای از باورها و تعهدات متافیزیکی، نظری و ابزاری چنان بههم ممزوج گشته که همچون تاروپود یکبافته درهم تافته شده است و تصویری از جهان ارائه میکند که تغییر و اصلاح هیچ بخش از آن امکانپذیر نیست مگر آنکه کل این تصویر طرد گردد و تصویر نوینی از جهان ارائه شود و انقلاب علمی در واقع مرحلهای است که این تغییر رخ میدهد."