خلاصه ماشینی:
"هچ نیز در کتاب نظریه سازمان،ضمن متمایز ساختن چهار دیدگاه نظری کلاسیک،نوگرا،نمادگرا و فرانوگرا متناظر با هریک از مکاتب مدیریتی،استعارههایی را برای سازمان و مدیر آن شناسایی میکند؛به طوری که به نظر میرسد هریک از این دیدگاهها بهطور عمیقی تحت تأثیر استعارهء ویژهء خود شکل گرفتهاند؛هریک از این استعارههای ویژه،بر راهی متمایز برای نگرش به سازمانها و اندیشیدن و مباحثه کردن در مورد آنها تأکید میکند و از طریق تمرکز بر برخی از وجوه سازمان،سیر نظریهپردارزی دربارهء سازمانها را تحت تأثیر خود قرار میدهد(پورعزت،1380).
همینطور میتوان به مبادی جامعهشناختی و رای استعاره که موجب طرح و یا پذیرش استعارهای خاص میشود نیز تأکید کرد برای مثال اگر اعضای یک جامعه، واقعا به مبانی و ساختار نظریهء مارکس معتقد باشند،احتمال اینکه از میان استعارههای مطرح شده توسط مورگان،برد روشنگری استعارهء«سازمان به مثابه ابزار سلطه»را بیش از سایر استعارهها بدانند،بیشتر است؛درحالیکه احتمالا کارشناسان فنی و مکانیکها زمینهء مساعدتری برای گزینش استعارهء«سازمان به مثابهء ماشین»دارند؛و فعالان عرصه سیاست و دانشجویان علوم سیاسی آمادگی بیشتری برای تأکید بر استعاره«سازمان به مثابه سیستم سیاسی»دارند؛همچنین میتوان تصور کرد که تحلیلگران سیستمهای رایانهای تمایل ویژهای دارند که استعارهء«سازمان به مثابه مغز»را به منزلهء واقع بینانهترین استعاره برای توصیف سازمان،مورد تأکید قرار دهند(پور عزت،1380).
در خصوص جایگاه استعاره در شناخت و فهم باید گفت فهم استعاری علیرغم تمامی مزایای برشمرده برای آن فهمی مجازی است و بهمین دلیل استعاره مطلوبیت ذاتی در شناخت حقیقت و غور به باطن نداشته و صرفا به عنوان ابزاری برای تفهیم ماهیت پدیده تلقی میشود."