چکیده:
ظهور کشورهای جدید در خارج از اروپا که بهدنبال استعمارزدایی و ناسیونالیسم پس از جنگ جهانی دوم بهوجود آمد، موجب اضمحلال تحلیلها و برداشتهایی شد که علوم اجتماعی را برپایهی سنت اروپایی و تفکرات کلاسیک پوزیتویستی پی ریخته بود و در بیهودگی نظریههای کلان و تعمیم آن به مسائل کل جهان موثر افتاد. بحث قومیت در ایران نیز جدا از این امر نبوده است. ایران کشوری چندقومی است که بیشتر جمعیت آن را قوم فارس تشکیل می دهد. فارس ها بهطور عمده در بخش مرکزی کشور استقرار یافته و گروه های دیگر قومی در نوار مرزی کشور مستقر هستند. گروه های قومی مستقر در نوار مرزی، دارای دنبالهی قومی در آن سوی مرزهای کشور هستند. این وضعیت، شرایط ویژه ای را در روابط قومی با حکومت مرکزی شکل داده است. بخش بزرگی از مسائل ژئوپلیتیکی و چالش های ملی، منطقه ای و بین المللی ایران، ناشی از این شرایط است. مقالهی پیش رو با روش هرمونتیکی و رویکردی پست مدرن به مسالهی قومیت می پردازد و در تلاش است به ضعف نظریههای کلان در مسائل قومیت بپردازد که مربوط به دورهی مدرنیته و روش پوزیتیویستی است و نشان دهد که در گفتمان پستمدرن، تحولات هر منطقه را باید در ارتباط با زمان و جغرافیای آن مکان مورد کنکاش قرار داد. نتایج پژوهش نشان میدهد، جامعهی ایران با وجود داشتن ساختار چند قومی، دچار واگرایی قومی نشده است. به نظر می رسد که مهمترین دلیل این امر، وجود شکاف های سیاسی ـ اجتماعی متقاطع است که در اثر آن، آثار واگرایی بهشدت کاهش داشته است.
خلاصه ماشینی:
"برای مثال شخص"الف"که از گروه قومی کرد است با شخص"ب"که فارس است،از راه شکافهای اجتماعی دینی،مذهبی و سنت و مدرنیسم اشتراک عقیده و منافع پیدا میکند وبدینسان زمینههای تهدیدآمیز قومی آن در لایههای ساختار اجتماعی جامعه،از راه عوامل دیگر تحت تأثیر قرار میگیرداین وضعیت در مورد شکافهای سیاسی-اجتماعی دیگر جامعهی ایران نیز صادق است.
هرچند دو شکاف سیاسی-اجتماعی قومی و مرکز-پیرامون،به شکل عمودی در کنارهم قرار میگیرند و حتی به انضمام شکاف مذهبی،بخش مهمی از جمعیت قومی کشور را که بیشتر فارسینشین است،ازمناطق مرکزی ایران جدا میکنند؛ولی وجود برخی ناطق پیرامونی در نواحی غیر قومی ایران که سطح توسعهی آنهاحتی از مناطق قومی نیز کمتر است،سبب تعدیل آثار این شکاف اجتماعی میشود.
آثار تعدیلکنندهی شکافهای سیاسی-اجتماعی متقاطع باتوجه به مباحث مطرح شده میتوان گفت وجود برخی عناصر،سبب شده است که شکافهای سیاسی-اجتماعی میانقوم بلوچ با دیگر اقوام کشور ایران تعدیل و مرکزگرایی قوم بلوچ را تا حدی خنثی کند.
ازسوی دیگر،شبکهی ریلی اروپا-آسیا که از غرب به کرمان و از شرق به زاهدان میرسد،متصل نشده است که درصورت اتصال این شبکهی ریلی قارهای در این محدودهی بسیار جزئی،شبکهی ریلی ایران در سطح ملی و میان قارهایتقویت خواهد شد و در صورت اتصال محور ریلی شمال-جنوب(مشهد-چابهار)،زاهدان به عنوان مهمترین شهر اینمنطقه و مرکز استان نیز در چهارراه این شبکهی استراتژیک قرار خواهد گرفت )82:6991,ainzefah( .
این شکافها با وجود برخی از فرصتها و اشتراکهایی با گروه قومی فارس،مانند وجود بازارچههای مرزی،صید وصیادی،توریسم،اسطوره و نمادهای همبستگی ملی،زبان،سطح توسعهی بالاتر نسبت به بلوچهای پاکستان،ظرفیتهای ارتباطی و غیره حالت خنثی پیدا کرده و در شکل شکافهای سیاسی-اجتماعی متقاطع عمل میکند ودر نتیجه حالت غیر فعال به خود میگیرددر حقیقت وجود این نوع شکافهای سیاسی-اجتماعی متقاطع در ساختار قومبلوچ است که مرکزگریزی آنها را خنثی کرده است."