چکیده:
الزامات اخلاقی در جایی به کار میرود که افعال اختیاری ما موضوع احکام اخلاقی هستند. مفاهیم الزامی یا به عبارتی «بایدها و نبایدها»، از نظر آیتالله مصباح جزء مفاهیم فلسفی بوده و بیانگر رابطة واقعی و ضروری بین فعل اختیاری انسان و نتایج مترتب بر آن میباشند، نه فاعل و فعل، و این ضرورت از نوع ضرورت بالقیاس الی الغیر است.نتیجة مهم این نظریه این است که تمام قضایای اخلاقی ناظر به واقعیاتاند، حتی بایدها و نبایدها، و مفهوم اعتباری ضرورت نیز منشأ خارجی داشته و حاکی از واقعیت نفسالامری است، ازاینرو از نظر ایشان مغالطه «هست- باید» در احکام اخلاقی رخت برمیبندد و بر این اساس، بایدها و نبایدها در واقع ریشه دارند و ابتنای قضایای ارزشی بر قضایای ناظر به واقع و حقیقی، ممکن است.
خلاصه ماشینی:
"درست به همان معنایی که در علوم تجربی میگفتیم که مثلا «برای پیدایش آب باید اکسیژن و هیدروژن را با نسبت خاصی با هم ترکیب کرد» 67 ازاینرو ایشان مفاد بایدهای اخلاقی را اخباری و به معنای ضرورت بالقیاس که بیانگر رابطة واقعی افعال اختیاری انسان با هدف مطلوب اخلاق است، میداند و معتقد است حتی مفاد باید و نباید در کابرد انشایی آن نیز از واقعیت نفسالامری حکایت میکند، زیرا اعتباریات را ناشی از امور حقیقی و عینی میدانند، چنانکه علامه طباطبائی نیز اعتبار را ابداع و اختراع صرف ذهن نمیداند، بلکه این فعالیت ذهن را با تمسک به مصادیق حقیقی برای رفع نیازهای انسان میداند.
81 ایشان در ادامه میگوید: اگر هم بپذیریم مفاد باید اخلاقی، ناظر به رابطه من و فعل است، سؤال میشود چون بین من و فعل، ضرورت تکوینی نیست، پس این انتساب ضرورت به فعلی که هنوز ضرورت پیدا نکرده، 82 منشأش چیست؟ در پاسخ باید گفت: مطابق سخن مرحوم علامه طباطبائی این «باید» اعتباری است که آیتالله مصباح به شدت از این نظر تحاشی دارد و نکته محوری فلسفة اخلاق ایشان آزاد کردن اخلاق از اعتباریات است، یا تحلیل دیگری ارائه کنید که در هر دو صورت، مسئله به این صورت حل نمیشود.
اشکال چهارم استاد لاریجانی میگوید: نظریة ضرورت بالقیاس از جهت دیگری نیز ناتمام است، چون با فرض پذیرش اینکه قضایای اخلاقی ناظر به رابطة ضروری بین فعل و کمال مطلوب است، مشکل اصلی اخلاق همچنان باقی است ولو اینکه دیگر در قالب «بایدها» و «نبایدها» تبلور نیابد و آن مشکل توجیه عقلی افعال انسانی است."