چکیده:
همواره تعامل و یا توارد فکری ـ اعتقادی در میان صاحبان اندیشه وجود داشته است که در مقایسه آنها ضمن داشتن شباهت، تفاوتهایی نیز مشهود است. از جمله مباحث مطرح در الهیات اسلامی و مسیحی، «رؤیت» خداوند است که از سوی مفسران هر دو کتاب قرآن و انجیل پیرامون آن نظریهپردازی شده است. در این پژوهش آراء دو متفکر صاحبنظر در این دو دین؛ یعنی محمد غزالی و توماس آکوئینی، بررسی شده و سعی بر این است که همۀ وجوه مشترک و مفارق هر دو از میان آثارشان استخراج و تحلیل شود. محصول این مقاله، قوت بخشیدن به طرح مباحث میان ادیان در حوزة معرفت دینی است؛ البته، با این توجه که غزالی و توماس در دو نکتة اساسی ذیل همسانند: 1- هر دو در اثبات مدعای خود به نقل و عقل استناد می کنند؛ 2- هر دو معتقد به نقش معنویت در حوزة فهم و توجیه معرفت دینی هستند. هر چند در همسنخ بودن رؤیت اخروی با معرفت دنیوی و امکان وقوع آن در دنیا اختلاف نظر دارند. نقل شواهد و تبیین هر کدام به مناسبت موضوع در متن انجام گرفته است تا خوانندگان محترم روانتر با دیدگاهها آشنا شوند.
خلاصه ماشینی:
"غزالی در پاسخ میگوید: اولا حضرت موسی(علیهالسلام) چیزی را خواست که فی نفسه ممکن است، ولی زمان وقوع آن را نمیدانست و این مشکلی ایجاد نمیکند، زیرا انبیا اطلاعشان از غیب به اندازهای است که به ایشان داده شده و آن هم بسیار نیست؛ چنانکه ممکن است پیامبری از خدا برطرفشدن بلایی را در زمانی بخواهد که در علم الهی رفعش در آن زمان خاص مقدر نشده باشد؛ ثانیا جواب لن ترانی، طلب رؤیت در دنیا را نفی میکند، نه رؤیت در آخرت را.
از آنجا که توماس معتقد است ذات خداوند قابل رؤیت برای عقل از راههای ممکن برای موجود مخلوق، نیست (1905:3,49)؛ لذا نتیجه میگیرد که اگر سعادت انسان در این رؤیت است، راهی نمیماند جز اینکه بگوییم: عقل باید خداوند را در ذات خداوند ببیند، به گونهای که ذات الهی هم متعلق دیدن باشد و هم طریق دیدن.
وی نظر توماس را چنین ذکر میکند: «آدمی برای نیل به آن رؤیت دارای میلی طبیعی است، چون بالطبع مایل است که آن ذات؛ یعنی ماهیت علت اولی را بشناسد» (کاپلستون،١٣٨٧:٥١٣)و در جای دیگر گوید: «فقط این فرض به نظرم معقول میرسد که وقتی(توماس) در جامع علم کلام و جامع در رد گمراهان از میل طبیعی به رؤیت خداوند سخن میگوید، دقیقا نه به عنوان «فیلسوف»، بلکه به عنوان ترکیبی از الهیدان و فیلسوف؛ یعنی با مفروضگرفتن نظام فراطبیعی و تفسیر دادههای تجربی در پرتو آن پیشفرض، سخن میگوید» (همان:٥١٨)."