چکیده:
بر اساس یکی ازگزارشهای تاریخی، ظهور دانش کلام با پرسش از کیفیت کلام الهی آغاز و این دانش به این نام، نامبردار گردید. هنگامی که برخی از اندیشمندان مسلمان بر حدوث کلام الهی و برخی بر قدمت آن اصرار ورزیدند، گروهی عنوان متکلم را بر ذات حق روا دانستد و گروهی که حقیقت کلام را ترکیب آواها و حروف و قطع و وصل آنها برشمرده اند، اطلاق این وصف را بر خداوند سبحان جایز ندانستند، زیرا با پذیرش این باور، لازم میآمد که خداوند در معرض حوادث قرار گیرد و آثار ممکنات بر دامن کبریایش بنشیند. این مقاله بر آن است تا چگونگی تکلم الهی را مبتنی بر دو دیدگاه کلامی اشاعره و معتزله بررسی و بازگو نماید، سپس با اشارتی کوتاه به کلام برخی از اهل بیت -علیهم السلام- با بیان دو نکته که عالم کلام خداست و کلام خدا دارای مراتب است، به تبیین این اندیشه پرداخته است.
خلاصه ماشینی:
"پس حدوث و انعدام، ذاتی حروف است و از آن جدایی ناپذیر است، وگرنه امکان ندارد کلمهای ایجاد شود، پس چگونه چنین چیزی میتواند همراه خداوند قدیم و ازلی باشد؟» (ابن تیمیه، بی تا،ج 3 :101) البته، هنگامی که تفکر عدم خلق قرآن یا قدیم بودن آن شعار اهل حدیث و نشانة آنان بود و از طرفی، اعتقاد به قدیم بودن قرآن تلاوت شده و لفظ آن، چیزی نبود که عقل سلیم آن را بپذیرد، اشاعره دیدگاهی جدید را ابراز داشتند که بر اساس آن قول به عدم خلق قرآن و قدیم بودن آن را اصلاح نموده، گفتند که مراد از کلام خدای تعالی این قرآن که قرائت میشود نیست، بلکه کلام نفسی خداوند است، که تعریف آن بیان خواهد گردید.
پس در اینجا گوینده باید میان متعلق اراده و آنچه هدف نهایی امر و نهی است را تفکیک نماید و هرگاه بر این نکته اعتراض شود که اگر شخص آمر انسان باشد، ارادة او نمیتواند به فعل غیر تعلق بگیرد، زیرا از اختیار او خارج است، اما واجب الوجود که آمر قاهر است، اراده اش در هر چیز نافذ است «إن کل من فی السموات و الارض إلا آتی الرحمن عبدا» کسی در آسمان ها و زمین نیست، جز آن که بنده وار به نزد خداوند رحمان خواهد آمد (مریم:93)، باید پاسخ داد که منظور از اراده در اینجا، ارادة تشریعی است، نه ارادة تکوینی که بر بندگان چیره است و آنان را از اختیاری که بر ایشان قرار داده، بیرون برده، همانند آلتی بی اراده قرار میدهد، زیرا خداوند سبحان میفرماید: «و لو شاء ربک لآمن من فی الأرض جمیعا»: اگرپروردگارت میخواست همة اهل زمین ایمان میآوردند (یونس :99)."