چکیده:
در تحلیل و طبقه بندی ساختاری انجام شده بر شاهنامه فردوسی، تضاد، دوبنی یا جدال نیک و بد را درونمایه اصلی شاهنامه می یابیم که همچون یک روح بر اجزای این اثر سترگ سایه افکنده است. بسامد داستانهایی که در شاهنامه به طور مستقیم جدال عملی خیر و شر را دربر می گیرند، دست کم دو برابر داستانهایی است که به درونمایه دیگر مربوط است. از یک سوگستردگی و قدمت بنیادهای اساطیری «تضاد دوبنی» یا جدال نیک و بد در فرهنگ و تمدن جهانی از این اسطوره، کهن الگویی فراگیر ساخته است و از سوی دیگر، ساختارگرایان ـ با تاثیر مستقیم یا غیر مستقیم از این اسطوره ـ برای روایت و داستان تعریفی ارایه داده اند که آگاهانه یا ناآگاهانه ریشه در ساخت روایی این اسطوره دارد. بر این اساس جدال خیر و شر (درونمایه عمده در شاهنامه) می تواند به عنوان ژرف ساخت الگوی روایت در ناخودآگاه جمعی ذهن بشر، کهن الگوی روایت به شمار آید.
خلاصه ماشینی:
"نوشتة حاضر با الهام گرفتن از شیوة این دو منتقد بزرگ ، سـعی در طبقـه بنـدی قصه ها و داستانهای اساطیری ، حماسی و تاریخی شاهنامه فردوسی و تحلیل مهمترین پی رفت ایـن اثـر، 1 یعنی جدال خیر و شر دارد.
تحلیل بر پی رفت جدال عملی خیر و شر در واقع رمزگان القایی (درونمایه های فرعی ) را باید در مورد هر قـصه بطـور جداگانـه بررسـی کـرد، امـا می توان مفاهیمی چون تعادل ، هجوم ، جنگ ، قدرت طلبی ، مرگ ، زندگی و نهایتا پیروزی نیـک در برابـر بد را مهمترین درونمایة فرعی مشترک میان این قصه ها دانست .
چه پی رفت جدال خیر و شر را متأثر از اسطورة جدال خیر و شر در ناخودآگاه جمعی بشر بـدانیم ، چـه آن را به اسطورة قربانی شدن نخستین آفریده پیوند دهیم و یا آن را متأثر از اسـطورة گنـاه نخـستین بـه عنوان یکی از آغازین واقعه های روایی بشر به شمارآوریم ، این پی رفت با توجه به الگو قرار گـرفتن بـرای دیگر روایات داستانی -طبق تعریف پراپ ، تودوروف و بارت - در واقع کهن الگوی روایت در زندگی بـشر به شمار می آید.
با به کارگیری این شیوه در شاهنامه ، پی رفت جدال خیر و شر به عنوان درونمایة شاهنامة فردوسی -به جهت جریان یافتن در قالب قصه ها و داستانهای بسیار و بلکه به دلیل نقـش ژرف ساختی برای کلیة آثار روایی بشری - اسطوره ای جهانی به شمار می آید که می توان از آن به کهن الگوی روایت در ادبیات داستانی یاد کرد."