چکیده:
اصطلاح «ضد واقع گرایی» نخستین بار توسط مایکل دامت، فیلسوف معاصر تحلیلی، معرفی شد. اما بحث وی نه در باب وجود یا عدم وجود طبقه ای خاص از اشیاء، بلکه پیرامون احکام و تصدیقات زبانی است. در نگاه او، برای حل منازعات متافیزیکی، به ویژه مناقشه میان واقع گرایی و ضد واقع گرایی، ابتدا باید نظریه معنایی باکفایت در باب معانی احکام، و نیز مفهوم مناسبی از صدق را انتخاب کرد. در این صورت، می توان نزاع میان این دو رهیافت را به منازعه ای در باب معنای احکام مذکور تبدیل کرد. دامت با انتقاد از موضع واقع گرایان معتقد است که نمی توان در باب معنا و نیز صدق و کذب احکام زبانی قضاوتی داشت مگر آنکه پیشاپیش، شواهد مناسبی برای این کار در دست داشته باشیم. فهم یک جمله، در نظر دامت، عبارت است از ظرفیت و توانایی تشخیص اینکه چه چیزی شاهدی له یا علیه آن جمله محسوب می شود. به همین دلیل، در رهیافت ضد واقع گرایانه، هیچ تضمینی وجود ندارد که هر جمله ای، به طور متعین، صادق یا کاذب باشد. به عبارتی، نمی توان تایید کرد که هر حکمی، مستقل از معرفت و توانایی های انسانی در وارسی شواهد، لزوما یا صادق است یا کاذب، ادعایی که مدافعان واقع گرایی بر آن تاکید می کنند. در نگاه واقع گرایان، جهان یا به گونه ای است که حکمی مفروض بر آن اساس صادق است و یا نه، که در این صورت حکم مذکور کاذب خواهد بود، و این صادق یا کاذب بودن مستقل از معارف ما در این باره است. در این نوشته، پس از معرفی دو رهیافت واقع گرایی و نا-واقع گرایی، و نیز طرح موضع ضد واقع گرایانه دامت، رابطه آن را با نظریه معنای مورد نظر وی بررسی و تبیین خواهیم کرد.
خلاصه ماشینی:
"در سنت فلسفۀ تحلیلی،نزاع میان واقعگرایی و نا-واقعگرایی اغلب موکول به مفهوم«صدق»( hrurt )بودهاست:آیا صدق باید«عینی»و«ابژکتیو»( evitcejbo )در نظر گرفته شود،به این معنا کهمستقل از تحقیقات،تواناییها،و اذهان انسان است،یا باید«ذهنی»و«سوبژکتیو»( evitcejbus )لحاظ شود،یعنی چیزی کهصرفا وابسته به قضاوتها و درک معرفتی انسانهاست؟تمایز مهمی که میان«شرط صدق»( noitidnoc hrurt )و«ارزش صدق»( eulav hturt )وجود دارد به خوبیمنعکسکنندۀ این بحث مهم است:باید بتوان برای هرجمله،«اظهار»( ecnarettu )یا«حکمی»( tnemetats )،شروطی را متصور شد که تحت آنها،حکم یا جملۀمذکور صادق باشد.
براییک واقعگرا،ارزش صدق احکامی که دربارۀ واقعیتفیزیکی صحبت میکنند،به این موضوع وابسته نیست کهما مشاهده و تأیید کنیم که آنها دارای چنین ارزش صدقیهستند،بلکه به واقعیتی وابسته است که مستقل از معرفتما به آن وجود دارد؛این احکام با نظر به اینکه با آن واقعیتموافقاند یا نه،صادق یا کاذب خواهند بود( 953-853:9691,ttemmuD )دیدگاه واقعگرایانهدر موارد دیگر نیز همین سمتوسو را دارد؛مثلا،براساس واقعگرایی در باب گذشته،هر رویدادی در گذشته،یا رخ داده است یا نه،خواه کسی آن را به یادآورد،یامدرک و شاهدی برای آن وجود داشته باشد یا نه.
همچنین،دشواریهای بسیاری پیرامونواقعگرایی در باب احکام زمانمند وجود دارد:اگراحکام پیرامون آینده،هماکنون و به طور متعینی صادقیا کاذب باشند،چگونه میتوانیم بر آنچه قرار است رخدهد تأثیری داشته باشیم؟( 7:dibI )چطور میتوانمجالی برای انتخاب میان انواع گوناگون اعمال ممکنقائل شد،در صورتیکه پیشامد قطعی یکی از آنهاپیشاپیش متعین شده است؟ به علاوه،چرا نمیتوانیم بر گذشته تأثیری داشتهباشیم،به همان صورتیکه معتقدیم میتوان بر آیندهاثرگذار بود؟چنین چیزی صرفا یک مشکل معرفتینیست؛مسئله این نیست که نمیدانیم چگونه باید اینکار را انجام داد:اگر فرض میکردیم که قادر به انجامدادن چنین کاری هستیم احمقانه بود چراکه در حالحاضر،اینکه رویدادی در گذشته رخ داده است یا نه،یا صادق است یا کاذب،اما چنین چیزی در مورد آیندهبرقرار نیست."