چکیده:
به موازات ظهور پست مدرنیسم در غرب و فروپاشی آرمان های مدرنیته و عصر روشنگری، متفکران ایرانی نیز در این خصوص نظریه پردازی کردند. یکی از این متفکران تاثیرگذار رضا داوری اردکانی است که با توشه گیری از آرای هایدگر و منابع اسلامی- شیعی به جنگ مدرنیته و تجدد می رود. او با پیروی از سنت پدیدارشناسی، غرب را به مثابه کل یکپارچه معرفی می کند و در این مسیر نقد خود را متوجه کسانی می بیند که حساب علم و تکنیک و ادب غرب را از قهر و سیاست استکباری جدا می کنند. محور نقد داوری نسبت به مدرنیته، انسان محوری یا اومانیسم است ودر ذیل چنین نقدی، شالوده دیگر بنیان های مدرنیته یعنی عقلانیت و علم را درهم می ریزد. داوری بر این نکته تاکید می ورزد که پست مدرنیسم نه دوران پس از مدرنیته بلکه مرحله پایانی و بحران آن است. به همین اعتبار، از نظر او تنها راه خلاصی از تفکر غربی و اومانیستی، تبری جستن از ایدئولوژی های غربی و وانهادن سوبژکتیویسم است. این جستار درپی این است اندیشه های رضا داوری درباره غرب را با نگاهی فلسفی، بازخوانی و واکاوی کند.
خلاصه ماشینی:
"گرچه داوری به عناصر و دقایقی چون«کور شدن چشم غربی»و«پایان بسط تاریخ غربی»(داوری،1380:19)ایمان و اعتقاد وثیقی دارد اما در آثار متأخرش از سهلگیری و خوش- باوری دور شده و بعضی مشکلات را دریافته است: «در شرایط غلبه و قهر و استیلای عالم غرب،شاید تجدید عهد دینی به تطبیق دین با رسوم ظاهر عصر و آشنایی و انس با تفکر گذشته به تبعیت از صورت متعین و مشهور آرای بعضی متفکران بدل شود و بدین سان فرهنگ غالب از سعی اهل نظر نیز سلاحی برای تهاجم بیشتر سازد»(داوری،1380:93).
1داوری برخلاف سروش سوبژکتیویسم و پوزیتیویسم را به چالش میخواند و بر آن است تا با توشهگیری از متون دینی راه جدیدی را برای اندیشیدن صحیح نشان دهد و به همین اعتبار سروش را مورد مذمت میکند و به او این نکته را یادآور میشود که حساب علم و تکنولوژی را از کلیت و تمامیت غرب نمیتوان و نباید جدا کرد(داوری،1373:101).
اما داوری درست برعکس سروش قائل به نوعی ذات- گرایی و کلگرایی و یوتوپیانیزم است و از آرای فیلسوفان پست مدرنی چون هایدگر و فوکو در نقد مدرنیته دفاع میکند و پایان مدرنیته را اعلام مینماید و در پی نقد غرب به مثابه یک کل یکپارچه است و در کسوت یک متفکر تجددستیز خواستار تحقق یک جامعۀ اسلامی است که ارزشهای اسلامی در آن متحقق شود."