چکیده:
بیمعنایی گزارههایی ارزشی و انشایی بودن گزارههای با رویکردی تحلیلی ابطال شدهاند و در نهایت،مطلق بودن بسیاری از ارزشهای فرهنگی از مجموع مباحث فلسفی بخش دوم،به عنوان نتیجه ارائه شده است. امروز تنوع رفتارهای فرهنگی در جوامع گوناگون موجب بروز کشمکشهایی فرهنگی گردیده و هنجارهای رسمی چندان نتوانستهاند همنوایی و همسازی فرهنگی را به دنبال خود آورند.ازاینرو،لازم است که ریشههای اصلی تنوع رفتارهای فرهنگی شناسایی شوند تا بتوان نظم اجتماعی را در چارچوب نظام فرهنگی منسجمی سامان داد. در این مقاله نظریهی کثرتگرایی از چند زاویه مورد نقد و بررسی قرار گرفته و در مقابل،نظریهی وحدتگرایی فرهنگی نیز به اثبات رسیده است. کثرتگرایی فرهنگی با مبانی نظری اسلام تعارض دارد و تبیین این ناسازگاری در دو حوزهی کلامی و فلسفی صورت پذیرفته است.در بخش نخست،استدلال کلامی با ذکر سه مقدمه با عناوین؛نسبت میان انسان و فطرت؛نسبت میان فطرت و دین و بالاخره نسبت دین اسلام و فرهنگ آفرینی؛به این نتیجه رسیده است که پدید آوردن فرهنگ یگانه براساس ارزشها و باورهای اسلامی نیز،نه تنها ممکن است،بلکه مطلوب هم میباشد. در این میان،این مسأله نیز مطرح شده است که وحدتگرایی فرهنگی به معنی اضمحلال کلیهی تفاوتهای فرهنگی و همسانی فرهنگی در تمام لایهها نیست؛بلکه تنها برخی از سطوح فرهنگی که خاستگاه فطری دارند و برهانپذیر میباشند،از قابلیت یکپارچهسازی برخوردارند. در بخش دوم مقاله؛به کثرتگرایی فرهنگی از زاویهی فلسفی نگریسته شده و مباحثی در خصوص معرفتشناسی ارزشها و فلسفهی اخلاق طرح شده است.عمدهی مطالب این قسمت شامل نقد و بررسی مکتب پوزیتیویسم اخلاقی است که مدعی نسبیگرایی فرهنگی و در نتیجه،تکثرگرایی فرهنگی میباشد.بر این اساس،چهار رکن گرایش پوزیتیویسم اخلاقی که عبارتند از؛ سلیقهای و شخصی بودن گزارههای ارزشی؛اعتباری بودن گزارههای ارزشی؛
خلاصه ماشینی:
"در بخش نخست،استدلال کلامی با ذکر سه مقدمه با عناوین؛نسبت میان انسان و فطرت؛نسبت میان فطرت و دین و بالاخره نسبت دین اسلام و فرهنگ آفرینی؛به این نتیجه رسیده است که پدید آوردن فرهنگ یگانه براساس ارزشها و باورهای اسلامی نیز،نه تنها ممکن است،بلکه مطلوب هم میباشد.
پرسشهای کلیدی که فراروی این پژوهش قرار دارد عبارت است از: آیا اندیشه کثرتگرایی فرهنگی با متون نقلی اسلامی متعارض است؟ آیا عقل در عرصهی فرهنگ،حکم به کثرت میکند و یا وحدت؟ آیا ملاک و معیاری برای برتر دانستن یک فرهنگ نسبت به فرهنگ دیگر وجود دارد؟ با توضیح این پرسشها وارد بحث میشویم.
آیا همهی جوامع انسانی میتوانند تابع یک نظام جانبینی و ایدئولوژی باشند و یا اینکه تکثر و تعدد،ویژگی ذاتی جوامع بشری است و نمیتوان به فرهنگ واحد جهانی قائل شد؟ چنانکه جامعهها دارای سرشت و ذات یکسان و همگن باشند،البته در عین وجود تفاوتهای سطح و جزئی فرهنگی،میتوان از فرهنگ واحد جهانی سخن گفت در غیر اینصورت ناگزیر از قبول کثرتگرایی فرهنگی و مختص بودن فرهنگ هر جامعه به همان جامعه خواهیم بود.
در حوزهی فرهنگ،یک سلسله باورها و ارزشهای اسلامی قادر به ایجاد واقعیتی به عنوان«فرهنگ اسلامی»هستند و این قضیه غیر قابل انکار است: «مذهب-آن هم مذهبی مانند اسلام-بزرگترین رسالتش دادن یک جهانبینی براساس شناخت صحیح از نظام کلی وجود بر محور توحید و ساختن شخصیت روحی و اخلاقی انسانها براساس آن جهانبینی،و پرورش افراد و جامعه بر این اساس است که لازمهاش نیز،پایهگذاری فرهنگی نوین است که فرهنگ بشری میباشد،نه فرهنگ ملی."