چکیده:
اگرچه شروع فعالیت هر بنگاه جدید، موجبات اشتغال تعدادی از نیروی انسانی را درپی دارد، اما، تنها ایجاد بنگاه بیانگر اشتغال زایی و الزاما گامی در راستای حل معضل بیکاری نیست. بلکه، دوره ی حیات قابل قبول بنگاه ها عامل اساسی در ایجاد اشتغال اثرگذار توسط آنها محسوب می شود. از این رو، هدف اصلی این پژوهش بررسی نقش دوره ی حیات بنگاه های جدیدالورود در تغییرات اشتغال ایجاد شده توسط آنها می باشد. به این منظور، بررسی کلیه ی بنگاه های جدیدالورود صنعت نساجی (ده نفرکارکن و بیش تر) طی سال های 84-1375 مدنظر قرارگرفته و به عبارتی تمام بنگاه های جدیدالورود این صنعت به عنوان جامعه ی آماری تحلیل شده است. در این مطالعه برای تعیین دوره ی حیات، از الگوی شکست نسبی، تعیین تغییرات خالص اشتغال بنگاه ها و مقایسه ی آنها استفاده شده و نتایج به دست آمده نیز بیانگر آن است که بنگاه های کوچک و متوسط تنها زمانی می توانند به عنوان ایجادکنندگان اصلی شغل تلقی شوندکه بتوانند در سه سال ابتدایی ورود به بازار به حیات اقتصادی خود ادامه دهند. این یافته بدان معنی است که حمایت از بنگاه های کوچک و متوسط برای تداوم حیات مهم تر از حمایت برای ایجاد اشتغال می باشد
The main purpose of this paper is to analyze the role of the total new SMEs established during 1995–2002 and their life cycles in job turnover up to 2005. The focus of this paper is on textile industry (ten employees and more) as a major industry in Iran. Proportionate hazard model is made and the findings show that، although small and medium-sized firm، plays an important role in job generation، most of the existing SMEs have had more share in job failure. The results also revealed that only a few SMEs can survive during the first three years after their startup and a small number of them are able to grow and create employment. From the policy making point of view، these findings have emphasized that SMEs have to be supported during their infancy.
خلاصه ماشینی:
در اين مطالعه براي تعيين دوره ي حيات ، از الگوي شکـست نـسبي ، تعيـين تغييـرات خالص اشتغال بنگاه ها و مقايسه ي آنها استفاده شده و نتايج به دست آمده نيز بيانگر آن است کـه بنگاه هاي کوچک و متوسط تنها زماني مـي تواننـد بـه عنـوان ايجادکننـدگان اصـلي شـغل تلقـي شوندکه بتوانند در سه سال ابتدايي ورود به بازار به حيات اقتصادي خود ادامه دهنـد.
با اين وجود، اگرچـه طـي سه دهه ي اخير به بنگاه هاي کوچک و متوسط در ميان ساير بنگاه ها، به دليل توانـايي ايجـاد اشتغال توجه ويژه اي شده است ، اما براساس آنچه مطالعات اين حـوزه نـشان مـي دهـد ايـن بنگاه ها در مقايسه با بنگاه هاي بزرگ ، از احتمال خروج بـالاتري نيـز برخوردارنـد ( ,Mata ٢ p ,١٩٩٨ ,Agarwal, Audretsch ;٢٢٧ p ,١٩٩٤ ,Portugal).
بـر اين اساس ، نقش بنگاه هاي کوچک و متوسط در ايجاد اشتغال تنها در صورت بقـاي آن هـا مفهوم يافته (p٢ ,١٩٩٨ ,Nenonen, Littunen) و به عبارت ديگر، حـل معـضل بيکـاري بـا ورود اين بنگاه ها (به جاي ساير سياست هاي اقتصادي مانند رشد بنگاه هاي موجـود) تنهـا در پرتو ثبات و تداوم اشتغال ايجاد شده و تداوم دوره ي حيات قابل قبول آنها معنا مي يابد.
ايـن معـضل در مـورد بنگـاه هـاي کوچک و متوسط که براي بررسي دوره ي حيات آنها نه تنها بـه داده هـايي در طـول زمـان بلکه به داده هاي خرد٢ نيز نياز مي باشد، به صورت مضاعف انجام چنين پـژوهش هـايي را بـا محدوديت مواجه کرده است .