چکیده:
فلسفه ی قاره ای نامی است که در عصر حاضر، بر یکی از دو بینش فلسفی غالب در مغرب زمین بنا نهاده شده است و این نام گذاری بدان جهت است که این دیدگاه عمدتا در قاره ی اروپا و در تفسیری دقیق تر، در کشورهای غیر انگلیسی زبان، مانند فرانسه و آلمان رشد یافته است. فلسفه ی قاره ای به مباحث وجودی، اخلاقی، اجتماعی و به طور کلی، موضوعات انسان شناختی می پردازد و در همین مباحث و موضوعات، بر فلسفه ی تعلیم و تربیت تاثیر داشته است. پاسخ به سوال «مهم ترین ویژگی های فلسفه ی قاره ای چیست و چه تاثیری بر فلسفه ی تعلیم و تربیت داشته است؟» مهم ترین هدفی است که مقاله ی حاضر دنبال می کند. روش مطالعه در این تحقیق، از نوع مطالعات نظری استنتاجی است که بررسی، تحلیل و استنتاج مباحث، پایه های اصلی این روش به حساب می آیند. نتایج حاصل از تحقیق، نشانگر آن است که فلسفه ی قاره ای با اندیشه های هگل شروع می شود و تا جدیدترین دیدگاه های مطرح در عصر کنونی، یعنی پساساختارگرایی و پست مدرنیسم ادامه می یابد. فیلسوفان قاره ای دارای اندیشه های گوناگون و متکثری هستند که در شاخه های متفاوت این دیدگاه تبلور یافته است. در این مقاله، به تحقیق و تفحص در خصوص دیدگاه ها و بینش هایی در فلسفه ی قاره ای پرداخته شده است که بر فلسفه ی تعلیم و تربیت تاثیر داشته اند. فیلسوفان قاره ای به اکثر موضوعات تربیتی، مانند تربیت اجتماعی، تربیت فردی، تربیت اخلاقی و مشکلات و موضوعات نظام های آموزشی، پرداخته اند و تفاوت در اندیشه های آنان مربوط به شاخه های مختلف از فلسفه ی قاره ای است.
Continental and analytic philosophies are two branches of philosophy in the contemporary west world. Whilst analytic philosophy analyses the concepts and propositions concerning human fundamental questions، continental philosophy investigates human matters and problems in history، culture، language، society and so on. Continental philosophy، grown in the non-English language countries، had influences on the philosophy of education. This paper investigates and explains the emergence and development of continental philosophy in three contexts: socialistic، individualistic، and pluralistic fields. This research shows that continental philosophy starts with Hegel ideas and continues to most recent theories in contemporary philosophy، i.e.، post structuralism and post modernism. Continental philosophers have different ideas and views on human and social matters and have considered many educational subjects. This paper investigates these philosopher’s view points on philosophical educational matters and problems.
خلاصه ماشینی:
"فلسفههای جدید و آرای تربیتی در این بخش، نخست به بررسی تأثیر زبان در تربیت آدمی میپردازیم و پس از آن، به دیدگاههایی دربارهی برنامهها و نظامهای آموزشی اشاره خواهیم کرد، که روشنگر وضعیت امروزی آموزش و پرورش در بسیاری از جوامع پیشرفته و در حال پیشرفت است.
به طور واقعی و بسیار ملموس، ما به وسیلهی کلماتی شکل میگیریم که در دسترسمان هستند و آنها را به کار میبریم و چگونگی تعیین و تشخیص این کلمات به تربیت ما بستگی دارد؛ یعنی هیچ تربیتی در قبال فرهنگ و زبان جامعهی خویش، بیطرف و خنثی نیست و راهگشایی فرهنگی از آنچه که در این زمینه ارائه میکند و آنچه مانع میشود اهمیت فراوان دارد (20، ص: 491).
- علاوه بر نظرهای هگل، که بر بعد تاریخی، اجتماعی و فرهنگی انسان توجه دارد، مکاتب مهم دیگری چون مارکسیسم و مکتب نقدی فرانکفورت نیز به این موضوعات پرداختهاند و گرچه با اندیشههای هگل تفاوت اساسی دارند، در راستای آن به حساب میآیند.
- مکتبهای جدید قارهای چون پساساختارگرایی و پستمدرنیسم دارای اعتقادات تکثرگرا هستند و در دیدگاههای آنها همان موضوعات و مسائل پیشین دیده میشود، با این تفاوت که فیلسوفان پساساختارگرا و پستمدرن به نفی اندیشههای کلنگر و جامع میپردازند که با نام فراروایتها شناخته میشود.
برای وضوح بهتر این برداشت، میتوان آرای تربیتی در اندیشههای قارهای را اینگونه خلاصه کرد: - کاربردی بودن علم تعلیم و تربیت و توجه به آموزش و پروش آدمی در تربیت رسمی و غیر رسمی نکتهای است که از سوی فیلسوفان قارهای بر آن تأکید بسیار شده است و بهرغم تکثر اندیشهها در بینش قارهای، نوعی اتفاق نظر در بین آنان در این زمینه به چشم میخورد."