چکیده:
«غزالی در هشت قرن پیش، فقه را دانشی دنیوی خواند و اینک روشنفکران دینی، این رأی را برای توجیه قداست زدایی از شریعت و سلب جاودانگی از احکام شرعی و تنزل فقه در اندازههای دانش عرفی
حقوق، به استخدام گرفتهاند.در این نوشتار ضمن مراجعه مستند به آراء غزالی پیرامون دنیوی بودن دانش فقه، و تفاوت اندیشههای او با قرائتی که روشنفکران دینی از دیدگاه وی ارائه دادهاند، نظریه دنیوی بودن علم فقه از نگاه غزالی و
روشنفکران نقادی شده است». «1»
خلاصه ماشینی:
عبدالکریم سروش که پس از مولوی ـ در میان اندیشمندان بزرگ مسلمان ـ بیشترین اُنس را به افکار محمد غزالی(متوفای 505 قمری) و کتاب احیاء علوم الدین او دارد، رأی غریب او را در باب دنیوی بودن دانش فقه، در کتاب مذکور پسندیده و بارها در آثار خود به تبیین و ترویج آن پرداخته است.
«10» سروش در مقاله «جامه تهذیب برتن احیاء» در کتاب قصه ارباب معرفت، اندیشه غزالی پیرامون دنیوی بودن علم فقه را به تفصیل و بدون هیچ مناقشهای نقل میکند و سپس به رأی فیض کاشانی در کتاب المحجّة البیضاء میپردازد«11» که فقه نه علمی دنیوی، بلکه علم به مقرّبات و مبعّدات جهان آخرت است.
«42» این مهمترین نتیجهای است که سروش از نظریه دنیوی بودن علم فقه میگیرد، در حالی که در آثار مبتکر این نظریه یعنی غزالی، نه تنها هیچ نشانی از چنین نتیجهگیری وجود ندارد، بلکه او بر خلاف سروش، فقه را از جمله علوم شرعی میداند که برگرفته از آموزههای پیامبران است و عقل و تجربه و اعتبار بشر در آن راهی ندارد.
«51» تمامی چهار مدّعای مذکور قابل مناقشه جدی است؛ زیرا اوّلاً، مفهوم دنیوی بودن در این نظریه، مفهومی غیر شفاف است که با آن نمیتوان نظریهای را شکل داد؛ ثانیاً فقه، دارای نتایج اخروی مستقیم و بی واسطه است ؛ ثالثاً فقه، فقط متوجه ظواهر اعمال نیست، بلکه گاهی از بطن عمل نیز سخن میگوید؛ رابعاً فقه ـ حتی اگر تنها به مصالح دنیا نظر داشته باشد ـ نه تنها همواره متأثر از سایر دستاوردهای علمی بشر نخواهد بود، بلکه همتراز آنان نیز نمیباشد و در مرتبهای برتر از آنان قرار دارد.