چکیده:
از مسائلی که در عرفان اسلامی و بیانات اهل معرفت مورد توجه واقع شده، مسئله چگونگی ظهور حقتعالی در مراتب تعینات است؛ یعنی چگونه حق ـ جل و علا ـ از مرتبه کمون به مرتبه ظهور رسیده است. آنچه این مقاله به بررسی آن پرداخته، این است که این امر از آن مرتبهای که هیچ نحو تعینی از خود ندارد، چگونه به مرحلهای میرسد که برای ما قابل مشاهده میگردد. هم اساسی این پژوهش، توضیح بسامان و تبیین نظاممند نظر مشهور از اهل تحقیق است که در نهایت، بدین قرار قابل عرضه میباشد: در تعینات ذاتی، مانند تعین اول، ظهور از آن حق بوده، هستی حقیقی از اوست و در تعیناتی که در دایره فیض مقدس است، خلق ظهور داشته و حق باطن است؛ یعنی خلق حجاب حق است و اگر حجاب خلق برداشته شود، هستی حق ظاهر میگردد.مهمترین اصل در حوزه معرفت و شناخت، تبیین کمال انسان است. حکمت وجودی در انسان، ژرفتر از حکمت خلقت در سایر موجودات است؛ چراکه انسان وجود جامع و فراگیری است نسبت به آنچه در عالم ملک و ملکوت میگذرد. انسان عصاره لوح محفوظ و صراط مستقیم بین بهشت و دوزخ است. بعد ملکوتی انسان سری است از اسرار الهی و ظهوری است از خلافت الهی که به حکم مظهریت «الظاهر و الباطن»، میتواند در عالم ملک و ملکوت، تصرف نماید. این نوشتار در پی آن است که کمال انسان را از منظر ملاصدرا بررسی نموده، میزان هماهنگی دیدگاه ایشان را با قرآن کریم ارزیابی کند. با بررسی اجمالی دامنه کمال انسان، انگیزش بیشتری پیدا کرده، در کمال و سعادت خویش، گامهای استوارتری خواهیم برداشت.
خلاصه ماشینی:
"شرح مصباح الانس این عبارت را چنین تفسیر کرده است: تجلی حبی که در ذات حق، سبب شوق به تعریف ذات حقتعالی میشود، به سبب این حرکت خود به مرحله خلق و ایجاد که در عبارات عرفانی از آن به «ظهور» تعبیر شده است، میانجامد: «ان منشأ الأثر الإلهی لإیجاد العالم هو باعث المحبة الإلهیة الظاهرة الحکم فی الوجود العالم المقترن بأعیان الممکنات، یعنی ان السبب للإیجاد و الطلب الذی تضمنه التجلی الحبی الإلهی و طلب الحقائق الکونیة من الحق بحکم ما سری فیها من اثر التجلی الحبی ظهور أعیانها و ما فیه کمالها علی حسب استعدادها و قبولها للتجلی الوجودی.
150 از اینرو، اگر مطلق از مقام اطلاقش تنزل کرده و مقید شود، این تنزل سبب نمیشود که مطلق از مقام اطلاقش افتاده و چیزی از آن کاسته شود، بلکه مطلق با وجود تنزل از مقام ذات، از این جهت که وجود، ذاتی اوست و نامحدود است، به مقام اطلاقش باقی است؛ چون در حقیقت، وصف تقیید یک امر عارضی است و موجب زوال امری ذاتی نمیشود و ذاتی به هر جهت به حال خود باقی است؛ اما این وجود، زمانی که مقید شد، در حقیقت، نفادش از جهت کمالات اسمائی است که محدود میشود؛ مثل اینکه قدرت و علم و اراده در تعینات که در اصل از آن حق بود، محدود میشود و اوصاف عرضی موجبازالهاوصافذاتینمیشود.
» 157 از اینرو، اختلاف کثرات به سبب اختلاف در حقیقت هستی نیست؛ چراکه هستی همه، به هستی حق است و وجودی در عالم غیر از وجود او نیست و اطلاق ذاتی حقتعالی مقتضی آن است که کثرات متعدد، هرچند از حیث تعینات از هم متفاوتند، و یک نوع دوگانگی نفسالامری در خارج دیده میشود، اما از نظر عین و هستی، هیچ اختلافی نداشته و عینیت کامل بین ذات و تعینات برقرار است؛ چنانکه ابنعربی از آن تعبیر به «اختلاط امور» کرده است."