خلاصه ماشینی:
"به من میگویند کهآقا!شما مدیر این اتاق هستی و من فکرمیکنم که باید به دیگران مدیریت کنمو فرمان بدهم.
اگر توانستم خودم را اداره کنم آنگاهباید ببینم که آیا توان این کار را دارم.
اصلا من چه کسی هستم؟آیا من بهسیستم آشنا هستم؟و آیا افرادم رامیشناسم؟ آیا قانون مشورت را میدانم؟آیاسیاست سیستم را میشناسم؟آیاتاریخ این سازمان را میدانم که چهزمانی تأسیس شده است؟آیا اهدافاین سازمان را میدانم که چه چیزهاییهست؟ من اگر ندانم پس هیچ کاره هستم،من باید بدانم که اگر پشت میز بیایم وبنشینم و به دادن دستو مبادرت ورزم،دستوراتم را کسی اجرا نمیکند،چونمن کسی را نمیبینم و کسی هم مرانمیتواند ببیند و یا مثلا کسی که مرا بهعنوان رئیس این سازمان منصوبکرده و اگر من افرادم را نشناسم وبخواهم انجام وظیفه کنم آن وقتاست که نمیتوانم مدیریت کنم.
حالافرض میکنیم که ارثی است ولی هنوزکه میگویند روی AND ما میلیاردهاژن وجود دارد،عجب!عجب آدمیهستیم و عجب پیچیدگی داریم وعجب بینهایتی هستیم که تا سال دوهزار و پنج کتاب چندجلدی انساننوشته میشود و همین حالا نوزاد درداخل گهواره مدیریت میکند مثلاجیغ و فریاد میزند،سریع بر بالینشمیرویم و منظورش این است که بیاییدمن گرسنه هستم.
سپسارزشیابی و کنترلش کنید و ببینید که آیاعملی میشود یا نه؟آقای کارگزینی اینکار را انجام بده!بعد ببینید که آیا تاظهر این کار را انجام داد یا نه؟یکنامه بگذار جلویت و من نامۀ فلانی رابه آن اداره ارجاع کردم.
اطراف ظهرخودتان با منشی آنان تماس بگیرید کهآیا این کار انجام شده یا نه؟اگر گفتنه،بپرسید چرا؟این اشکال داشت؟بسیار خوب اگر واقعا اشکال بیخودی گرفته بود."