خلاصه ماشینی:
"» احتملا شما-خواننده-در خیالاتتان،نگارنده را به خاطر نوشتن این لطیفهی ظاهرا بیمزه شماتت میکنید و آنرا شروعی مناسب برای یک نقد کتاب در حوزهی کودک نمیدانید،اما پیشنهاد میکنم چند لحظه(حد اقل تا پایان متن)صبر کنید و بگذارید قبل از آغاز نقد دربارهی دو کتاب«شوخیهای مدرسهای»و«لطیفههای ریزهمیزه»،ابتدا باهم کمیدربارهی لطیفه صحبت کنیم: معمولا مخاطب،لطیفه را جدی نمیگیرد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود)با کمک دو نتیجهای که تا به حال گرفتیم،دریافتیم که لطیفه موجودی چموش است که آرام و قرار ندارد و نمیتوانددر یک سرزمین بماند و مشکل وقتی آغاز میشود که لطیفهها قصد سفر میکنند و میخواهند به مملکت دیگر بروند.
یکی از نکات مشترک بامزه دربارهی این دو کتاب این است که ضمن اینکه هردو کتاب بیمقدمهاند!(یادش بخیر،همیشهکتابهای«گل آقا»مقدمههای بامزهای داشتند!)در صفحهی شناسنامه سال 1390 به عنوان سال چاپ خورده و در پشتجلد،سال 1389!البته یک نکتهی دیگر که نباید آن را از نظر دور داشت این است که لطیفههای هردو کتاب،با اینکه ترجمههستند،به سرعت خواننده را میخندانند و این نشان از کیفیت بالای ترجمه و برگردان لطیفهها دارد که از ابراهیمی(الوند)وبنایی سراغ داشته و داریم.
در هر دو کتاب،تا آنجا که امکان داشته از بازیهای زبانی خودداری شده و بیشتر به مفهوم توجهشده است؛این نکته زمانی حائز اهمیت میشود که بدانیم هیچ مرجع استاندارد لطیفهای تاکنون برای بچههای فارسیزباننداشتیم و آن شعار معروف گل آقا را به یاد آوریم که میگفت:«شادی حق بچههاست،به حقوق بچهها احترام بگذاریم!».
برای مثال اگر بهفلسفه دکارت آشنایی نداشته باشیم(«فکر میکنم،پس هستم»)اصلا متوجه لب مطلب لطیفهی ابتدای متن نمیشویم!در پایان نگارنده-به عنوان یک طنزپرداز-مطالعهی این دو کتاب را به کودکان و نوجوانان ایرانی و حتی بزرگسالانتوصیه میکند."