خلاصه ماشینی:
"شنیدم«ولاد»در حالیکه میکوشیده واشینگتن را هرچه ژرفتر در گودال پشتیبانی از شاه فرو ببرد،در نشست بلندپایگان کاخ سفید گفته بوده است:«در بخش ایران(در وزارت خارجه)شخصی وجود دارد که با سیاست ما مخالفت میکند.
اگر در آن هفتهها در ایران تنش بود،به دشواری از تنش در واشینگتن پیشی میگرفت،چرا که وزارت خارجه و روزنامهها انحراف از خط اعتماد صددرصد به شاه را آغاز کرده بودند؛در حالیکه کاخ سفید همچنان سرسخت مانده و دچار تزلزل نشده بود.
من از دستورهای وزارت خارجه پیروی میکنم که یکی از آنها این است که نظر خود را صادقانه، حتی اگر ناخوشایند باشد،ابراز کنم.
آیا میبایست امید به از سر گرفتهشدن ماهانهء نیم کیلو خاویار و یک بطری شامیانی اعلا از سفارت ایران را داشته باشیم؟از هنگامی که متصدی میز ایران شده بودم،تحویل این بستهها آغاز شده ولی هنگام رفتن سفیر به ایران متوقف شده بود.
آیا ممکن است تو در این کار به ما کمک کنی؟بفهمی در سفارت چه خبر است؟چه بگویی چه باید بکنیم؟» سفارت ایران در سر راه خانهء من در خیابان ماساچوستس قرار داشت و من بارها برای نشست با سفیر یا شرکت در مهمانی به آنجا رفته بودم.
در درون سالن،حدس بزنید چه کسی از روی بالشی که به دیوار تکیه داده بود برخاست و از من استقبال کرد؟ طهمورث!با ترس و لرز از او پرسیدم:«چه خبر است و تو در اینجا چه میکنی؟آیا انقلاب را به خیابان ماساچوستس آوردهای؟»برای اینکه فکر نکند شوخی میکنم،قیافهء جدی و درهم به خود گرفتم.
در این هنگام دبیر سفارت که نقش دربان را بازی میکرد گفتگوی ما را قطع کرد و زیر لب گفت شخصی در بیرون ساختمان سفارت خواستار دیدار با من است."