چکیده:
در جوامع شهری با تضادها و مسائلی همچون فقر،بیکاری و بیعدالتی در جنبههای گوناگون و کمبود مسکن و...روبهرو هستیم و با توجه به نسبی بودن و تفاوت آنها در جوامع گوناگون، میتوان ریشهء این مشکلات را در اقتصاد سیاسی جامعه و اندیشهء حاکم بر آن بررسی کرد؛زیرا اندیشهء حاکم از همهء جهات میتواند بر جوامع اثرگذار باشد و توزیع ثروت و قدرت و حتی علم و اندیشه در جوامع متأثر از ایدئولوژیای است که از پشت صحنه هدایتگر کارها است.بر سر هم، ساختار هر جامعه و به تبع از آن جامعه شهری،نمایانگر اندیشهء حاکم بر آن جامعه است.از اینرو لازم به نظر میرسد که ایدئولوژی و اندیشههایی که در برهههایی از زمان بر بخشهایی از جهان چیره بوده و آثاری در سراسر جهان داشته و هنوز هم تا اندازهای دارد،مورد بررسی قرار گیرد. در این نوشتار برآنیم تا با بررسی منابع موجود،به بررسی اندیشهء لیبرالها بپردازیم و ببینیم لیبرالها از چه هنگام پا به پهنهء وجود گذاشتهاند،چه افکار و نظریاتی داشتهاند و آثار این افکار و نظریات و نکات مثبت و منفی آنها بر ساختار شهر و برنامهریزی شهری چه بوده است؛زیرا در پرتو آگاهی از اندیشههای دیگران،مسیر حرکت به سوی آینده با خطای کمتری همراه خواهد بود.
خلاصه ماشینی:
"(لئوناردو،1353 ص 16) 2-4اثر لیبرالیسم کلاسیک بر شهر و برنامهریزی شهری: در دوران آزادی بیقید و شرط فرد و محدود بودن دخالت دولت در امور افراد دو قشر دارا (اقلیت)و تهیدست(اکثریت)پدید آمد و در سدهء 19،ابعادی تازه از مشکلات شهر صنعتی آتش بحران شهری را تیزتر کرد.
در این دیدگاه واقعیتهای روزانهء شهری نادیده گرفته و تصویر واقعی شهر فراموش میشود؛چنانکه شناخت الگو و چگونگی مالکیت کارخانهها،شرکتها،احساس افراد از شهرشان، محیط زیست شهری،اندازهء قدرت سیاسی شهروندان در عملکردهای شهری،میزان برآورده شدن تقاضاها و نیازهایشان،میزان قدرت گروهها و افراد گوناگون در انجمنها و سازمانهای شهری، روابط سازمانهای دولتی با دولت مرکزی، تبعیضهای قومی و موانع فرهنگی و تفاوتهای موجود میان شیوهء زندگی گروههای اجتماعی و فرهنگی،همهوهمه در بررسیها و تحلیلها فراموش شده است.
برعکس دوران کلاسیک که بیشتر شهرنشینان تهیدست و شمار اندکی دارا بودند،در این دوران بخش بزرگ جامعهء شهری از از دههء 1970،با آغاز رکود تورمی پس از چند دهه رشد اقتصاد رفاهی در جوامع سرمایهداری، کارکرد اقتصادی لیبرالیسم اجتماعی و سرمایهداری دولتی بعنوان عامل رکود و کاهش کارایی و بازدهی اقتصادی و نوآوری در تولید،به باد انتقاد گرفته شد و دخالت دولت در پهنههای اقتصادی و اجتماعی،مالکیت و مدیریت اقتصادی دولتی بر واحدهای تولیدی، برنامهریزی متمرکز اقتصادی و اجرای سیاستهای اجتماعی رفاهی به منظور تأمین برابری و عدالت توزیعی از سوی دولت،بر پایهء نظریههای اقتصادی دولتگرایانهء کینز،بوریچ و آبالرنر ناکارآمد و زیانبار اعلام شد."